
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۳۳
۱
چون حسن دلاویز تو در جلوه گری بود
کار دل بیچاره من پرده دری بود
۲
در دور رخت یک دل هشیار ندیدیم
این شیوه ز خاصیت دور قمری بود
۳
ای جان جهان، نسبت یاد تو بجانم
چون باد سحر بر رخ گل برگ طری بود
۴
جان و دل و دین برد زمن عشق تو،هیهات!
در غارت عشق تو چنین حمله بری بود!
۵
هر جا که نظر کرد دلم روی ترا دید
این نیز هم از غایت صاحب نظری بود
۶
درمان وصال تو فنا آمد و دیگر
هر چاره که کردیم همه حیله گری بود
۷
گفتند که:قاسم همه از زهد زند لاف
بیچاره خود از تهمت این قصه بری بود
تصاویر و صوت

نظرات