
قاسم انوار
شمارهٔ ۳۳۷
۱
دل ما باده طلب کرد و شرابش برسید
برسد چون برسد سابقه حبل ورید
۲
زان زمانی که ترا دیدم و دانستم باز
دل و جانم بهوای تو ز اغیار رمید
۳
دل ما ساکن درگاه تو خواهد بودن
عزتش دار،که بیچاره سعیدست و شهید
۴
کرمی باشد،اگر زنده جاوید کنی
دل عشاق که در عشق فریدند و وحید
۵
عاشقانت همه بر خاک نهادند جبین
چون ز پیشانی تو صبح سعادت بدمید
۶
گر دل ما بهوایت طلبی، هم دل ماست
دل ما کز همه عالم بهوایت ببرید
۷
قاسمی، قصه هجران نتوان گفت به کس
کین چنین قصه بعالم نتوان گفت و شنید
تصاویر و صوت

نظرات