قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۳۷۲

۱

سینه مجروحست و عقل آشفته، خاطر بی قرار

دیده گریانست و جان مشتاق و دل امیدوار

۲

عشق خونریزست و من حیران و صبرم منهزم

تیر مژگان تیز و چشمش مست و زلفش تابدار

۳

آه دردآلود دارم، چون ننالم؟ آه! آه!

جان غم فرسود دارم، چون نگریم زار زار؟

۴

گفت: خاک راه من شو، پای بر چشمت نهم

خاک شد چشم رهی در شاهراه انتظار

۵

واعظ از حد میبرد، یا رب، برافکن پرده اش

تا ببیند اهل عالم کفر پنهان آشکار

۶

جان باقی عشق می بخشد، حیات از عشق جوی

جان جاویدان نکوتر تا حیات مستعار

۷

شاهدان اندر میان زاهدان تدبیر چیست؟

قاسمی: جویای گل هرگز نیندیشد ز خار

تصاویر و صوت

نظرات