قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۳۷۹

۱

مشکین کلاله را چو برافکند آن نگار

از هر طرف برآمد فریاد زینهار!

۲

در سلک عاشقان بکرم آن حبیب دل

ما را شمار کرد، زهی لطف بی شمار

۳

امسال نیز محرم سر خدا نشد

چون خواجه خوشدلست بافسانهای پار؟

۴

اسرار دوست هر چه شنیدی امانتست

ای دل، اگر امینی، امانت نگاه دار

۵

دریا و در شنیده ای، اما ندیده ای

دریای جان دلست و سخن در شاهوار

۶

با پیشوای شهر بگویید: کای سلیم

با ترس سر میآر و درین کوچه سر مدار

۷

تا چند سر بجهل برآری؟ مکن چنین

سر را بدل فرو بر و از دوست سر بر آر

۸

ای جان من مکوش بهجران که بعد از این

دل را نه صبر ماند، نه آرام و نه قرار

۹

قاسم بصد نیاز دل و شوق دوستی

مستان چشم تست، زهی چشم پر خمار!

تصاویر و صوت

نظرات