
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۳۹
۱
منت از دل بصد جان دوست دارم
منت از جان بصد دل بردبارم
۲
مرا در هر دو عالم جز تو کس نیست
تویی در هر دو عالم یار غارم
۳
چو من از منزل اول گذشتم
دوم منزل میان وصل یارم
۴
از آن جامی که روز وصل خوردم
چو روز هجر شد اندر خمارم
۵
نقاب از آفتاب رو برانداز
که پیش آفتابت ذره وارم
۶
وصالت آرزو وین حد من نیست
ز گستاخی دل بس شرمسارم
۷
بنار آتش هجران مدارم
که من بنیاد عشقت را مدارم
۸
فدایت جان و دلها، روی بنما
که در میزان هجران بی قرارم
۹
به وصلم تربیت فرما، که دایم
میان درد هجران سوگوارم
۱۰
بیک ضربت مرا از خویش بستد
من از تیغ تو چون منت ندارم؟
۱۱
نیاز قاسمی از حد گذشتست
ز حد بگذشت چشم انتظارم
نظرات