
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۴۳
۱
عاشق یارم، بغیر یار ندارم
در دو جهان یار و غمگسار ندارم
۲
خاک وجودم بباد داد ولیکن
بر دل از آن دلستان غبار ندارم
۳
بسکه سر افتاده است در ره عشقت
بر سر کوی تو رهگذر ندارم
۴
ناصح ما، چند ازین فسانه تقلید؟
من سر این دار و این دیار ندارم
۵
بانگ زند نوبت فریضه که: صف راست!
اشتر مستم، سر قطار ندارم
۶
شکر خداوندگار را که رسیدم
بر سر گنجی که بیم مار ندارم
۷
چون دل قاسم ز انتظار تو خون شد
طاقت یک ساعت انتظار ندارم
تصاویر و صوت

نظرات