
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۴۵
۱
از نایره شوقت در دل شرری دارم
با طلعت خورشیدت عشق و نظری دارم
۲
از ظلمت زلف تو، با شعشعه رویت
از راه بری باشم، گر راهبری دارم
۳
در صورت آب و گل گر هست ملامتها
در خلوت جان و دل زیبا قمری دارم
۴
غم نیست اگر تن را صد بار بسوزانی
در بحر محیط جان والاگهری دارم
۵
ذرات همه عالم، گر خصم شود با من
از خصم چرا ترسم؟ من هم جگری دارم
۶
عشقست مرا چاره، من بیدل و آواره
بیچاره نخواهم شد، چون چاره بری دارم
۷
قاسم همه جوهرها از کان تو آوردست
ای دوست، بحمدالله، کز بحر بری دارم
نظرات