
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۷۹
۱
ما نه امروزست کز عشق و ولا دم می زنیم
سالها شد کین منادی را بعالم می زنیم
۲
آمدن ما را بدین عالم، بگو: معنیش چیست؟
روح پاک آورده و بر خاک آدم می زنیم
۳
عشق او از حد گذشت و جان ما از عد گذشت
چون قدم در راه عشق دوست محکم می زنیم
۴
ما که اسرافیل وقتیم، از طریق معرفت
نفحهای صور را بر جان محرم می زنیم
۵
جان ما چون شاه عشق افراخت صد چتر و علم
سنجش شاهی جان بر عرش اعظم می زنیم
۶
دم بدم ما را رقیب آزار می جوید ولی
تا دمی داریم از سودای تو دم می زنیم
۷
واعظان گویند: ما مفتی دانا گشته ایم
بر چنین افسانها «الله اعلم » می زنیم
۸
وجد ما از حد گذشت و جان ما از صد گذشت
تا سماع عشق را بر جان مسلم می زنیم
۹
قاسمی، این عشق دریاییست مردم خوار و ما
خویشتن را از هوای عشق بر یم می زنیم
نظرات