
قاسم انوار
شمارهٔ ۴۸۰
۱
تو جان و دل مایی، من وصف تو چون گویم؟
بی چون و چرا گویم: در وصف تو چون گویم
۲
گه در طلب عشقت می افتم و می خیزم
گه از صفت حسنت می گریم و می مویم
۳
هر چند که بحرم من، نه جوی و نه نهرم من
من آ ب حیات، ای جان، از جام تو می جویم
۴
بویی ز سر زلفت آورد صبا ناگه
آشفته آن بویم، بر بوی تو می پویم
۵
سرگشته و سرگردان، در کوی تو، ای جانان
آشفته آن زلفم، دیوانه آن رویم
۶
ناصح، چه دهی پندم؟ نگشود از آن بندم
تو مست هوای خود، من مست می اویم
۷
قاسم ز تو حیران شد، در حلقه مستان شد
از دولت درد تو رخساره بخون شویم
تصاویر و صوت

نظرات