قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۴۹۰

۱

به صلاح آمد از اوصاف خدای ذوالمن

نفس اماره آواره بیچاره من

۲

دیده کز نور یقین روشن و صافی گردد

غیر حق هیچ نبیند، نه به سِر‌ّ‌، نی به علن

۳

نفَسی مست خدا باش و برون آی از خود

تا میسر شود این جا دم توحید زدن

۴

دل و جان را به خدای دل و جان باید داد

تا به کی همچو زنان بر دل و جان لرزیدن؟

۵

حق یقین است و خیالات جهان جمله گمان

نتوان نور یقین را به گمان پوشیدن

۶

هرچه در ساغر ما ریخت از آن نوشیدیم

اگر از باده صاف است وگر از دردی دَن

۷

هر که در دایره عشق تو آمد به نیاز

واجبش گشت چو پرگار به سر گردیدن

۸

بس محال است درین راه خطرناک، ای دل

عشق ورزیدن و از بیم بلا ترسیدن

۹

سال‌ها قاسم بیچاره ز هجران بگریست

نوبت وصل شد و تا به ابد خندیدن

تصاویر و صوت

کلیات قاسم انوار به کوشش سعید نفیسی - قاسم انوار - تصویر ۳۴۳

نظرات