
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۰۰
۱
ای عاشقان، ای عاشقان، هنگام آن شد کز جهان
مرغ دلم طیران کند بالای هفتم آسمان
۲
کاشانه را ویران کنم، می خانه را عمران کنم
در لامکان جولان کنم، چون درکشم رطل گران
۳
بر هم زنم بت خانه را، عاقل کنم دیوانه را
ساجد کنم بیگانه را، در پیش تخت شاه جان
۴
دل را ز غم بی غم کنم، حق را بحق محرم کنم
مجروح را مرهم کنم، هستم طبیب مهربان
۵
از رومیان لشکر کشم، مرکب بمیدان درکشم
شمشیر بران برکشم، برهم زنم هندوستان
۶
از «لا» زنم در «لا» زنم، «لا» بر سر «الا» زنم
من بیخ «لا» را برکنم، چون دارم از «الا» نشان
۷
سیمرغ قاف قربتم، شهباز دست قدرتم
غواص بحر حکمتم گوهر شناس انس و جان
۸
بر کهربا لؤلؤ زنم، بر قصر قیصر «قو» زنم
از سوز دل «یاهو» زنم، تا آتش افتد در جهان
۹
قاسم، سخن کوتاه کن، برخیز و عزم راه کن
شکر بر طوطی فگن، مردار پیش کرکسان
نظرات
ر.غ