قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۵۰۶

۱

بقدر جام بود شور و حالت مستان

هزار جان گرامی فدای رطل گران

۲

اگرچه طاقت رطل گران بوسع تو نیست

ز دست ساقی باقی پیاله ای بستان

۳

ازان شراب که مدهوش اوست ملک و ملک

ازان شراب که مستست ازو زمین و زمان

۴

ازان شراب که مدیون اوست جان و خرد

ازان شراب که موقوف اوست امن و امان

۵

ازان شراب که سلطان کشد شود درویش

ازان شراب که درویش را کند سلطان

۶

ازان شراب که ناهید را برقص آرد

ازان مئی که کند آفتاب را رخشان

۷

ازان شراب که پیران جوان شوند ازو

ازان مئی که کند پیر را جوان جوان

۸

زهی شراب و زهی شورش و زهی مستی!

زهی عطا و زهی منت و زهی احسان!

۹

ز شرب عشق تو مستیم همچو آتش تیز

زهی حرارت باده! زهی حلاوت جان!

۱۰

بشکل سکر بود شکر هر کجا باشد

اگرچه شکر ندارد نهایت و پایان

۱۱

ز شکر آب شدم، پس شراب ناب شدم

شرابخانه شدم، هرچه خوانیم، می خوان

۱۲

ز قاسمی نظر لطف خویش باز مگیر

که قاسمی ز تو دارد حیات جاویدان

تصاویر و صوت

نظرات