
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۲۶
۱
گر شیر نه ای، بگذر ازین بیشه شیران
کاغشته بخونند درین کوچه دلیران
۲
ای خواجه، قدم در حرم عترت ما نه
تا رای تو روشن شود و روی تو تابان
۳
در بادیه عشق تو حیرت زدگانیم
حیران تر از آنیم که گویند که: حیران!
۴
زاهد چه خبر داری از احوال دل ما؟
در لجه بحریم و تو در ساحل عمان
۵
ما با غم خویشیم و تو با غصه خویشی
این بخش قلندر بود و راه بیابان
۶
هم مرکب مقصود بمنزل برسانند
آنها که ندارند درین راه غم جان
۷
زاهد، برو از کوچه رندان، بسلامت
ما مرد وصالیم، مگو قصه هجران
۸
در کوچه عشاق، چو آیی، بادب باش
مستان خرابند، مگو از سر و سامان
۹
گفتم که: غریبم، پس ازان پیر و فقیرم
گفتند که: برنا شوی از همت پیران
۱۰
در کوی تو سیلاب سرشکم مددی کرد
تا لاله و ریحان دمد از جودت باران
۱۱
ما ره بتو داریم بهرحال که هستیم
ما بنده روی تو، ز ما روی مگردان
۱۲
ای قاسم، اگر کعبه مقصود مرادست
در راه حریرست همه خار مغیلان
تصاویر و صوت

نظرات