
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۵۰
۱
الا! ای نفس، خودکامی و خودبین
از آن گشتی اسیر سجن سجین
۲
چه چین در ابرو آوردی که گشتی
اسیر لعبتان چین و ما چین
۳
جهان اندر جهان آواره گشتم
«فویل ثم ویل للمساکین »
۴
دلم را زنده گردانیده وصلت
چو باد صبح دم بر برگ نسرین
۵
بیا، ای ساقی جانها، فرو ریز
شراب ارغوان در جام زرین
۶
فدای ماه رویت جان و دلها
اسیر زلف مشکین جان مسکین
۷
بیا در باغ و بستان، تا ببینی
بساتینست در صحن بساتین
۸
خدایا، از بلای خود نگه دار
بحق حرمت طاها و یاسین
۹
خدا بین باش، قاسم، تا توانی
که خودبینی نشاید در خدابین
تصاویر و صوت

نظرات