
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۶۰
۱
ای دل و جانت بهواها گرو
خواجه، خطا میروی، این ره مرو
۲
گر دلت از جان ادب آموختست
ملک جهان را نستانی دو جو
۳
خواجه، بهر حال تو خود را بدان
موسم زرعست، نه وقت درو
۴
جام نوا زخم کهن سال حق
تازه بتازه بستان، نوبنو
۵
یار درین مجلس ما حاضرست
خواجه، ببیهوده پریشان مشو
۶
قصه عشاق ز حد درگذشت
قصه فراوان مکن، ای داهرو
۷
یار ازان سو سوی قاسم شتافت
قاسمی این هروله را دید و دو
نظرات