قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۵۸۹

۱

گر تو از مستان عشقی در وله

یار یک دل به ز یار ده دله

۲

تو از آن او و او ز آن تو شد

«کان الله » گفت و «کان الله له »

۳

گر نداری آتش سودای او

دیک جانت از چه شد در غلغله؟

۴

راه انصافست این در عاشقی

جان ما را بودن از جانان گله

۵

گر روانت آشنای عشق شد

خوش برو همراه او در هر وله

۶

قافله عشقست و مردان خدا

اندرین ره پیشوای قافله

۷

وقت کوچیدن رسید از دوستان

همرهان رفتند و ما در مرحله

۸

گر شدی از آشنای با یزید

چون فتادی ناگهان در غلغله؟

۹

قاسمی، این شیخ ما خلوت گزید

تا نماند جان او در مشغله

تصاویر و صوت

کلیات قاسم انوار به کوشش سعید نفیسی - قاسم انوار - تصویر ۳۹۲

نظرات