قاسم انوار

قاسم انوار

شمارهٔ ۵۹۱

۱

از مسجد و میخانه وز کعبه و بتخانه

مقصود خدا عشق است، باقی همه افسانه

۲

بنما رخ زیبا را، تا فاش بگویم من:

«قد اشرقت الدنیا من نور حمیانه»

۳

هر کس صفتی دارد، با خود ز ازل آرد

تو عاشق حسن خود، من بیدل و دیوانه

۴

ای قبلهٔ جان من وی جان و جهان من

دیدار تو می‌بینم در کعبه و بتخانه

۵

دلدار مرا گوید: خود را و مرا وادان

من نور و تو تاریکی، من شمع و تو پروانه

۶

گر نور یقین با تو همراه شود بینی

آن خواجه «نمی‌میره» وین بنده «نمی‌مانه»

۷

قاسم تو قصور خود وِ احسان خداوندی

می‌بینی و «می‌بینه» می‌دانی و «می‌دانه»

تصاویر و صوت

کلیات قاسم انوار به کوشش سعید نفیسی - قاسم انوار - تصویر ۳۹۴

نظرات

user_image
حمیدرضا
۱۴۰۳/۰۳/۱۲ - ۰۱:۴۶:۱۶
«نمی‌میره» و «نمی‌مانه» در این بیت و «می‌بینه» و «می‌دانه» در بیت بعد گویا اشاره به صورت گفتاری این کلمات است. با توجه به آن که قاسم انوار اشعار گیلگی و ترکی هم دارد گویا با توجه به این شاهد کلاً به تجربه در سرودن شعر به زبان محاوره و لهجه‌های محلی هم علاقمند بوده.