
قاسم انوار
شمارهٔ ۵۹۲
۱
بیا، ای ماه کنعانی، بیا ای شاه فرزانه
نمی دانم چه می گویم؟ که عقلم گشت دیوانه
۲
عجب حیران و سرمستم، بگیر، ای جان و دل، دستم
که از مستی و حیرانی نمی دانم ره خانه
۳
بکوی عاشقی پستم، جنون افتاده در دستم
ز سودای تو سرمستم، چه جای جام و پیمانه؟
۴
اگر در کعبه و دیری، رهین رؤیت غیری
همه ذکر تو افسون شد، همه فکر تو افسانه
۵
بیا و دیده روشن کن، بیا و خانه گلشن کن
تو شمع مجلس جانی و جانها جمله پروانه
۶
درآ در وادی حیرت، برای هیبت و قربت
رها کن شیوه غفلت، چو می دانی که می دانه
۷
امید قاسم مسکین بجانانست پیوسته
که آن دلدار موری را سر مویی نرنجانه
تصاویر و صوت

نظرات