
قاسم انوار
شمارهٔ ۶۶۰
۱
صلای کافری و غارت مسلمانی
در آن زمان که ز رخ زلف را برافشانی
۲
بدام زلف تو افتاده است این دل من
گذشت عمر عزیزم درین پریشانی
۳
فغان و نعره برآید ز عالم و آدم
اگر تو سلسله عشق را بجنبانی
۴
اگر ز مشرب عذبی ز جان و دل بشنو
صدای بانگ «اناالحق » صفیر «سبحانی »
۵
کنون که وقت رحیلست دل بحق بسپار
که میر طبل فرو کوفت کوس سلطانی
۶
اگر تو مرده نه ای، روبروی جانان آر
که زنده دل شوی از جلوهای ربانی
۷
ز قاسمی نفسی گر قبول خواهی کرد
بهیچ حال نرنجی و هم نرنجانی
نظرات