
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
عمر چون بی آرزوی لعل جانان بگذرد
رهروی باشد که بی آب از بیابان بگذرد
۲
آنکه خواهد طی نماید شاهراه عشق را
شرط آن باشد که اول گام از جان بگذرد
۳
عشق روگردان ز تیر بیحد معشوق نیست
شهد پرقیمت شود چون از نیستان بگذرد
۴
میتواند همچو اسکندر شود آیینهدار
خشکلب هرکس ز پیش آب حیوان بگذرد
۵
دیده جای توست زین منظر قدم بیرون منه
سرو را کی دل برآید کز خیابان بگذرد
۶
گر نهای آگه ز دلها بر کف آر آیینه را
غمزه را گو تا به خیل ناز از سان بگذرد
۷
بس که گشتم ناتوان دارد نگه در دیدهام
آنقدر ضعفی که نتواند ز مژگان بگذرد
۸
منع قصاب از تماشای جمال خود مکن
کی تواند بلبل از سیر گلستان بگذرد
تصاویر و صوت

نظرات