
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۱۴۲
۱
بیا که بی گل رویت دلم قرار ندارد
کسی به غیر تو در خاطرم گذار ندارد
۲
چو ماه یکشبه زرد و ضعیف در نظر آید
چو هاله هرکه تو را تنگ در کنار ندارد
۳
هزار حیف که دیرآشنا و سستوفایی
وگرنه چون تو گلی باغ روزگار ندارد
۴
ز خلف وعدهات ای مه چنین به من شده ظاهر
که وعدههای تو چون عمر اعتبار ندارد
۵
کدام وقت که قصاب تا به صبح شب هجر
چو شمع دیده سوزان و اشگبار ندارد
نظرات