قصاب کاشانی

قصاب کاشانی

شمارهٔ ۲۹۰

۱

ز خود در عشق چون پروانه باید بی‌خبر گردی

اگر خواهی شبی آن شمع را بر گرد سر گردی

۲

برو ای ناصح بی‌درد از جانم چه می‌خواهی

ره عشق است می‌ترسم ز من سرگشته‌تر گردی

۳

به یک نظّاره او می‌فروشی هر دو عالم را

اگر یک گام با من در محبت هم‌سفر گردی

۴

درخت بی‌ثمر را باغبان دور از چمن سازد

نهالی شو که در باغ محبت بارور گردی

۵

به دریا موج باش و بر سر آتش سمندر شو

در آیین جهد کن تا روشناس خشگ و تر گردی

۶

مرا از گفتگوی دنیی و عقبی برآوردی

برو ای دل که تا باشی تو، در خون جگر گردی

۷

خطر قصاب بسیار است گر وصل آرزو داری

مبادا در ره او تا نگردی کشته برگردی

تصاویر و صوت

دیوان قصاب کاشانی به کوشش جواهری (وجدی) - قصاب کاشانی - تصویر ۲۴۰
دیوان قصاب کاشانی به کوشش پرتو بیضایی - تصویر ۱۸۶

نظرات