
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۳۰۳
۱
نفس در سینهام چون ناله تار است پنداری
بساط عشرتم گرم از دل زار است پنداری
۲
برافکن پرده از رخسار و بنما ماه تابان را
که بی روی تو روزم چون شب تار است پنداری
۳
گرفتم چون سر زلف تو از کف رفت ایمانم
به دستم هر سر موی تو زنّار است پنداری
۴
به تعلیم فلاطون خاطرم راضی نمیگردد
دلم در کجمزاجی طفل بیمار است پنداری
۵
به هر جا میروم دست از دل من برنمیدارد
در این محنت نصیبیها غمم یار است پنداری
۶
به جای سبزه ز آب دیده ما لاله میروید
مدار کشت ما با چشم خونبار است پنداری
۷
برو قصاب زین دردی که ما داریم تا محشر
تو را آه و مرا این ناله در کار است پنداری
تصاویر و صوت

نظرات