
قصاب کاشانی
شمارهٔ ۳۰۴
۱
در کعبه و بتخانه ز حسن تو صنم های
عشق آمده و ریخته دل بر سر هم های
۲
تا چند توان ریخت سرشک از مژه بر دل
فردا است که ویران شده این خانه ز نم های
۳
بر خویشتن از شوق کنم پاره کفن را
گر بر سر خاکم نهی از لطف قدم های
۴
چون سبحه بگسسته فرو ریخته صد دل
تا زلف تو را شانه جدا کرد ز هم های
۵
زین عمر تماشای تو چون سیر توان کرد
فریاد از این خرج پر و مایه کم های
۶
آشفتهتر از باد گذشتیم و نکردیم
در کوی تو خاکی به سر خویش ز غم های
۷
از دیده نگه بر خم ابروش کن ای دل
زنهار مپرهیز از این تیغ دو دم های
۸
رخسار تو آسان نتوان دید از اندام
گردیده حیا پرده فانوس حرم های
۹
قصاب بود نامه قتل تو حذر کن
ز آن خط که لبش کرده دگر تازه رقم های
نظرات