
قطران تبریزی
شمارهٔ ۱۴۳
۱
دلم بدیگر جای و تنم بدیگر جای
تنم بغربت و دل با تو مانده اندر وای
۲
بلای تن ز دلم هست کاشکی همه سال
تنم بنزد تو بودی و دل بدیگر جای
۳
دعا کنم بخدای جهان همه شب و روز
مگر رسد بمن آن روی و موی شهر آرای
۴
ز دود و تف دلم روی آسمان بنهفت
دعای من نرود زین سپس همی بخدای
۵
مکوش بار خدایا بخون بنده خویش
که بندگان بفزایند جاه بار خدای
۶
سرای من بتو آراسته است مالامال
که سرو کبک خرامی و ماه جنگ سرای
۷
اگر تو نیز نیائی همی چه کمتر از آن
که چون پیام فرستی بمن که خیز و بیای
۸
بجان بخرم پیوند مهر تو نه بدل
بسر بیایم نزدیک تو همی نه بپای
۹
اگر ببینی بخشودنی ز من بجهان
اگر کسی را بخشودئی مرا بخشای
تصاویر و صوت

نظرات