قوامی رازی

قوامی رازی

شمارهٔ ۸۸ - در غزل واشارت باسم خواجه اوحد است

۱

ز عشق تو کشیدم گرد دل سد

نهادم در میان سینه مسند

۲

به مسند در نشین فرمان همی ران

که دارد حسن تو ملک مؤید

۳

نشان خال تو بر روی رنگین

بدان ماند که بر آتش نهی ند

۴

فراز عارض تو خط مشکین

چو بر لوح نگارین شکل ابجد

۵

بده چون بوسه ای خواهم که دانی

نشاید کرد قول دوستان رد

۶

تو را بهتر که کم باشد رقیبت

بلی بهتر بود زر مجرد

۷

بنفشه گرد گل بشکفت مندیش

خط آور خوبتر باشد ز امرد

۸

ز بهر بوسه جان و دل و مال

ربودی ای نگار نارون قد

۹

به جان و مال و دل یک بوسه ندهی

نگارینا مبر یک باره از حد

۱۰

مکن بیگانگی جانا که هستیم

من آن تو، تو آن خواجه اوحد

تصاویر و صوت

نظرات