
قوامی رازی
شمارهٔ ۹۲ - در غزل است
۱
معشوق و بهار و باغ و باده
بادا همه را خدای داده
۲
خوش باشد باغ و سبزه خاصه
باحوروشی پری نژاده
۳
جانا سوی باغ کی خرامی
تو گشته سوار و ما پیاده
۴
تا بینی فرشهای مینا
گسترده به دشتهای ساده
۵
بر دامن گل ز لاله ها چرخ
کرد است پیالهای باده
۶
گریان به هوا در ابر و گلها
زان گریه به خنده اوفتاده
۷
گل چو شاهی نشسته بر تخت
نرگس چو غلامی ایستاده
۸
آن جامه پیروزه دریده
این گرزن کهربا نهاده
۹
باز آمد عندلیب مقبل
آن دل شده زبان گشاده
۱۰
وز باغ برفت زاغ مدبر
آن هیچ کس حرام زاده
۱۱
گشتند ز ابیات قوامی
شیران نر آهوان ماده
نظرات