
غبار همدانی
شمارهٔ ۱۰۰
۱
به دریا خویش را تا لا نبینی
به دامان لولوء لالا نبینی
۲
نهان در سینه چند ای گوهر دل
صدف تا نشکنی دریا نبینی
۳
اگر مجنون شدی چندانکه پوئی
به جز لیلی در این صحرا نبینی
۴
بسوی ما نکو بنگر که دیگر
نشانی در جهان از ما نبینی
۵
چه آمد بر سر از عشقم که در وی
سر موئی بجز سودا نبینی
۶
دلا دیوانگی کن ور نه زنجیر
از آن زلف سیه بر پا نبینی
۷
اگر پروانه سان پرها نسوزی
جمال شمع بی پروا نبینی
۸
نشان از آن کمر وقتی بیابی
که خود را در میان پیدا نبینی
۹
بیا ساقی که بی آن چشم مخمور
مرا جز اشک در مینا نبینی
۱۰
غبارا چشم بینائی بدست آر
که در لالا به جز الّا نبینی
نظرات