غبار همدانی

غبار همدانی

شمارهٔ ۴۵

۱

حدیث روضۀ رضوان و نار نیرانش

حکایتی است ز اوضاع وصل و هجرانش

۲

بریز سیل سرشکم که جان به در نبرد

هزار کشتی نوح از بلای طوفانش

۳

تو خضر راه شو ای عشق تا در این دم مرگ

رسانی از ظلماتم به آب حیوانش

۴

علاج این دل دیوانه را توانم کرد

به دست افتد اگر طرّۀ پریشانش

۵

دلا متاع گرانمایه ایست گوهر عمر

ولی چه سود که ما میدهیم ارزانش

۶

بسی نمانده که یکباره برطرف گردد

سحاب چشم من از بس که ریخت بارانش

تصاویر و صوت

نظرات