قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

شمارهٔ ۱۵۴

۱

نگاهم از فروغ عارضت در چشم تر سوزد

ز بیم گرمی خوی تو آهم در جگر سوزد

۲

ز کم‌ظرفی بود هر دم کشیدن از جگر آهی

چراغی کو تهی باشد ز روغن بیشتر سوزد

۳

به جانم از ملامت اینقدر ناخن نزن ناصح

که آتش را کسی چندان که کارد بیشتر سوزد

۴

چراغ آسمان نوری ندارد برق آهی کو

بود کاین نُه کهن فانوس را در یکدگر سوزد

۵

به پیغامی ز وصل یار خوش بودم چه دانستم

که از بخت سیاهم بر لب قاصد خبر سوزد

۶

ز خون دل نوشتم نامه سوی یار و می‌ترسم

که خون دل ز گرمی، بالِ مرغِ نامه‌بر سوزد

۷

چو آه خود سراپا شعله‌ام قدسی و می‌ترسم

که پیکانش مباد از گرمی خون در جگر سوزد

تصاویر و صوت

دیوان حاجی محمدجان قدسی مشهدی به کوشش محمد قهرمان - حاج محمد جان قدسی مشهدی - تصویر ۴۴۱

نظرات