عبدالقادر گیلانی

عبدالقادر گیلانی

شمارهٔ ۴۰ - چونکه یوسف نیست

۱

گر مرا جان در بدن نبْوَد‌، بدن گو هم مباش

چونکه یوسف نیست با من‌، پیرهن گو هم مباش

۲

گر بمیرم لاشهٔ من همچنان دور افکنید

چاک شد چون جامهٔ جانم، کفن گو هم مباش

۳

چون مرا رانی ز کوی خود، مخوان یارا رقیب

از گلستان گر رود بلبل‌، زغن گو هم مباش

۴

مرگ بالله بهتر است از زندگانی دور از او

گر نبینم یار خود‌، این زیستن گو هم مباش

۵

یک سر مویت مبادا کم شود‌، هم گفته‌ای

گر نباشد محیی را افکار من گو هم مباش

تصاویر و صوت

نظرات