
حافظ
غزل شمارهٔ ۱۰۱
۱
شراب و عیش نهان چیست؟ کارِ بیبنیاد
زدیم بر صفِ رندان و هر چه بادا باد
۲
گره ز دل بگشا وز سپهر یاد مکن
که فکر هیچ مهندس چنین گره نگشاد
۳
ز انقلابِ زمانه عجب مدار که چرخ
از این فسانه هزاران هزار دارد یاد
۴
قدح به شرطِ ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسهٔ سرِ جمشید و بهمن است و قباد
۵
که آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟
که واقف است که چون رفت تخت جم، بر باد؟
۶
ز حسرتِ لبِ شیرین هنوز میبینم
که لاله میدمد از خونِ دیدهٔ فرهاد
۷
مگر که لاله بدانست بیوفاییِ دهر
که تا بزاد و بِشُد، جامِ می ز کف نَنَهاد
۸
بیا بیا که زمانی ز می خراب شویم
مگر رسیم به گنجی در این خراب آباد
۹
نمیدهند اجازت مرا به سِیرِ سفر
نسیمِ بادِ مُصَلّا و آبِ رُکن آباد
۱۰
قدح مگیر چو حافظ مگر به نالهٔ چنگ
که بستهاند بر ابریشمِ طرب دلِ شاد
تصاویر و صوت














نظرات
ملیحه رجایی
امین کیخا
حسین جعفری
ناشناس
کمال
کوچک
کوچک
پخخخخ
فرهاد
پاسخ به شعر ضدّ ایرانی فرغانی سروده است که گفت بود:"نزد عاشق گل این خاک نمازی نبودکه نجس کردهی پرویز و قباد و کسراست "حافظ
پاسخ تند میدهد که:"قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبشز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد" توجه کنید حافظ چگونه نام سه پادشاه ایرانی را دقیقا در همان جایی استفاده میکند که فرغانی به کار برده.
نگاه
بابک چندم
مهدی عرفانی
نادر..
بهنام
تماشاگه راز
رضا
پاسخی روشن دهد.چیست این سقفِ بلندِ ساده ی بسیارنقشزین معمّاهیچ دانا درجهان آگاه نیستز انقلاب زمانه عجب مدار که چرخاز این فسانه هزاران هزار دارد یادانقلاب: تغییرات ودگرگونی ها،معنی بیت: دگرگونی های پی درپی و غیرمنتظره ای که ازروزگارمی بینی شامل: (تغییرات آب وهوایی،جنگ، قحطی، سیل ،سرنگونیِ نابهنگام حکومتی وسر برآوردن حکومتی دیگرو .....) چندان غریب وغیرمعمول نیست وشگفتی ندارد. رسم روزگارتا بوده همین بوده وازاین دگرگونی ها هزاران هزاربه یاددارد وبازهم درآینده رُخ خواهد نمود.حافظ مَدارامیدِ فرج ازمدارچرخدارد هزارعیب و ندارد تفضّلیقدح به شرطِ ادب گیرزان که ترکیبشزکاسه ی سرجمشید وبهمن است وقبادقدح" : جام شراب، کاسه ای که دونفررا سیرکند."جمشید،بهمن وکیقباد" هرسه ازپادشاهان ایران قدیم است. حافظ درتمام غزلیّات خویش، به ایران قدیم،فرهنگ،مذهب ونیاکانمان به دیده ی احترام وغرور نگریسته وهرگزبی حرمتی نکرده است. البته دراین بیت منظورحافظ،بیشتر برجسته ساختن ِ ناپایداریِ جاه وجلال دنیوی وبازیادآوریِ فانی بودن دنیاست.معنی بیت: وقتی شراب می نوشی جام شراب را باحترام وادب به دست گیر که جامی که دردستان توست، ازخاکِ کاسه ی سر پادشاهانی چون جمشید وبهمن و قباد ساخته شده است. حُرمت گذشتگان رانیکونگاهدار که دیری نخواهدپائید از خاک اندام مانیزچرخ کوزه گر،خشت وکوزه و قدح خواهدساخت.به می عمارت دل کن که این جهان خراببرآن سراست که ازخاک مابسازد خشتکه آگه است که کاووس و کی کجا رفتند؟که واقف است که چون رفت تخت جم بر باد"کاووس وکی قباد" هردوازپادشاهان ایران قدیم.تخت جم" : تخت پادشاهی جمشید که شکوه وعظمت آن بی مانند بوده است.حافظ به مایادآوری می کند که دردنیایی که ما درآن نفس می کشیم دنیایی اسرارآمیز،ناپایدار وبی ارزش است. ازرفتگان هیج خبری نمی رسد هیچکس نمی داند که درآن سوی هستی چه خبراست. هیچکس به درستی نمی داندکه چه برسررفتگان می آید ودرکجا وچگونه هستند. حافظِ رند سئوالی حکمت آمیز طرح می کند تا موتوراندیشه های مخاطبین اَش راروشن کند وبه این نتیجه برساند که درچنین دنیایی که برای یک دقیقه اززندگانی نیزتضمینی وجودندارد وهیچکس ازاسرارآن باخبرنیست بهتر آن است که وقت به بطالت نگذرانیم و شادباشیم وشادی راانتشاردهیم.معنی بیت: چه کسی می داند که کاووس وکیقباد باآن همه اعتبار واقتداردرآن سوی هستی درکجا هستند وچه می کنند؟ چه کسی آگاه است که تخت جمشید با آن همه شکوه وعظمت چگونه به بادفنا رفت؟بادت به دست باشد اگردل نهی به باددرمعرضی که تخت سلیمان رود به بادز حسرتِ لبِ شیرین هنوز میبینمکه لاله میدمد از خونِ دیده ی فرهاد حافظ پس ازآنکه ازفانی بودن وبی وفایی دنیا سخنان حکمت آمیز می گوید،دراین بیت بایک چرخش حافظانه، به سمتِ عشق رومی کند وماندگاری اثراتِ عشق را باناپایداری دنیامقابل یکدیگرقرارمی دهدوقدرت جادوییِ عشق رابه رُخ می کشد.معنی بیت: به رغم آنکه زمان وسالهای زیادی ازماجرای دلدادگیِ فرهاد به شیرین می گذرد عجبا می بینیم که هنوزکه هنوزاست ازخون دیده ی گریان "فرهاد" که درحسرتِ لبِ معشوقه اش "شیرین" جاری بود لاله می روید ویاد و خاطره ی عشق رازنده نگاه می دارد.من همان روززفرهاد طمع ببریدمکه عنان ِدل شیدا به لبِ شیرین دادمگر که لاله بدانست بیوفایی دهرکه تا بزاد وبشد جام می زکف ننهادبزاد: به دنیا آمد،شکفته شدبشد: ازدنیارفت، پژمردمگر: شایدلاله به سببِ شباهتِ خاصی که به جام شراب دارد درادبیّات ما به "جام" وجام بدست مشهور شده است. سیاهی ِ داخل لاله نیز شراب سرخ راکه دردرون جام سیاه دیده می شود درذهن تداعی می کند. جامی که درون آن شرابِ ارغوانی هست. ضمن آنکه سیاهیِ داخل لاله ازآن روی که به خون شباهت دارد لاله درادبیات ما داغدار و خون به دل است. حافظ خوش ذوق مضامین بکر وبدیع بسیاری بالاله خَلق کرده است،یکی ازآنهاهمین بیت است.معنی بیت: َشاید لاله بدین سبب جام به دست آمد وجام بدست رفت که دانست این دنیا ناپایداراست. لاله جام را هرگزازکف برزمین ننهاد تابه ما این نکته رابرساند که دنیا زودگذر،فانی وناپایداراست تنهاراه درست این است که اوقات را به عیش وعشرت سپری کرد. عشرت کنیم وَرنه به حسرت کُشندمانروزی که رخت ِ جان به جهان دگرکِشیمبیا بیا که زمانی ز مِی خراب شویممگررسیم به گنجی دراین خراب آبادخراب آباد: ترکیبی تامّل برانگیزاست ومتناسب باجمله ای که بکارمی رود معانی مختلفی تولید می کند. دراینجا کنایه ازدنیاست. هم خراب است وهم آباد! خراب ازآن روی که همه چیزفناپذیرند پس ویرانه ای بیش نیست. آباد ازاین روی که دنیا گنج باارزشی باخوددارد گنج نیزمعمولاً در دل خرابه هاست امّا آن گنج چیست؟ آری آن گنج چیزی جزعشق نیست عشق تنها متاع باارزش این دنیاست. چگونه می توان به این گنج دسترسی پیداکرد؟ حافظ دراین غزل رمز ونقشه ی راه رابه جویندگان عشق داده است وهمان عیش وعشرت وشاد بودن است که انسان را به این گنج عظیم (عشق)رهنمون می شود. فقط یک دل شاداست که می تواند بی ریا وبی قید وشرط عشق بورزد. یک انسان تندخو اَخمووعبوس هرگزنمی تواند رایحه ی دل انگیز محبّت تولیدکند آنسان که یک دل شاد می تواند. ما وقتی شادمان هستیم درناخودآگاه ما محبّت وعشق ومهرورزی موج می زند وماراوادارمی سازد تا به خوبی ها بیاندیشیم ودرنتیجه خیر ونیکوکاری جریان پیدا می کند. اما درناخودآگاهِ انسان عبوس وملول برعکس این ماجرا جریان دارد ومرگ ونابودی وخودکشی اوج این جریان منفیست که هرروزه درکنارگوشه ی هرجامعه ای قابل مشاهده هست. ملالت ودلمردگی، همانندِ پلاستیکی که مانع ازنفوذِ جریان برق می شودبرای ورودِعشق عایقی سخت ومحکم است وازورود عشق ممانعت وجلوگیری می کند.به همین دلیل است که حافظ این پیامبرعشق ومحبّت، این همه تاکیدبه عیش وعشرت می کند ودراغلبِ غزلیّاتش، دلسوزانه وصادقانه مارا به شادیخواری وپرهیزازدلمردگی دعوت می کند.معنی بیت: بیا بیا تردید مکن راهِ گنج رامی خواهم نشانتان دهم بیابیاتا دمی به عیش وعشرت بگذرانیم وازشراب سرمست شویم شاید اقبال یارباشد درعالم مستی به گنجی (عشق) برسیم.چراکه راه گنج ِعشق ازگذرگاهِ سرسبزشادمانگی می گذرد برای رسیدن به این گنج راه دیگری وجود ندارد. فرصت شمرطریقه ی رندی که این نشانچون راهِ گنج برهمه کس آشکاره نیستنمیدهند اجازت مرا به سیروسفرنسیم بادِ مصّلا و آب رُکن آباد"مصلّا ورکن آباد" هردومنطقه ای خوش آب وهوا درشیراز شهرگل وبلبل. آرامگاهِ حافظ نیز در مصلّا واقع است.آب رکنآباد: چشمه ای معروف دررکنآباد بعضی با استنادبه این بیت ،براین باورند که حافظ این غزل را در
پاسخ به دعوت سلطان اویس که دربغدادبوده نوشته وبدینوسیله نرفتن خودرا توجیه کرده است. بنظرنگارنده این استناد ضعیف هست وازآنجاکه هیچ یک ازابیات غزل نشانه ای ازدعوتِ چنین شخصی وجودندارد قانع کننده نیست. بنظرچنین می رسد که حافظ دراینجا وقتی می بیند قافیه مناسب آمده است ازفرصت استفاده کرده ،وعشق وعلاقه ی باطنی خویش رانسبت به طبیعتِ روح نواز شیراز درمضمونی زیباابرازمی دارد. احتمال دیگراینکه شاید اطرافیان ودوستان حافظ، دلیل به سفرنرفتن اورا جویاشده بودند که وی نیزبااین بیتِ زیبا
پاسخ آنها راداده است. معنی بیت: من اگر نمی توانم به مسافرت بروم دلیل خاصّی دارد نسیم روح انگیز مصلّا وآبِ گوارای رُکن آباد برمن کاری می کنند که نمی توانم یک لحظه هم اینجاراترک وبه سیرو سفربپردازم.بده ساقی می باقی که درجنّت نخواهی یافتکنارآب رکن آباد وگُلگشتِ مصلّاراقدح مگیر چوحافظ مگر به ناله ی چنگکه بستهاند بر ابریشم ِ طرب دل شادچنگ: آلت موسیقیطرب: شادمانیابریشم ِ طَرب: اشاره به سیم های چنگ است . درقدیم ظاهراً به جای سیم های نازک مسی ِ امروزی،تارهای نازک ابریشم طی فرآیندی ویژه، تابیده می شده تاصدای مطلوبی تولیدکند. حافظ با هنرمندی صدای لطیفِ شادمانگی ِ آدمی رابا صدای دلنوازتارهای ابریشمین ِ چنگ درهم آمیخته وهردوراازیک جنس دانسته است.معنی بیت: ازموسیقی غافل مشوید به ویژه وقتی که شراب می نوشید همانندِ حافظ باصدای روح نوازچنگ بنوشید زیرا ازهمان آغازخلقت ،دل شاد رابه تارهای ابریشمین چنگ پیوندزده اند. امروزه نیزباتوسعه ی علم ودانش، این نکته به اثبات رسیده که موسیقی باشادمانی پیوندی ناگسستنی دارد، موسیقی به رشدگیاهان تاثیری شگرف می گذارد،موسیقی حتّا حیوانات رانیزبه وجد وشعف وامی دارد وذوق آنهارابرمی انگیزد. امروزه موسیقی درمانی یکی ازموفق ترین شیوه هادر مداوای بیماریهای روحی وقلبیست چنانکه دربعضی بیمارستانهانیز ازجمله تبریز، برای تسریع دربهبودی بیماران ازموسیقی بهره هامی گیرند. یکی ازبهانه هایی که متشرّعین متعصّبِ آن روزگاران،دستآویزقرارداده و حافظ را به خروج ازشریعت متّهم می کردند همین طرفداری حافظ ازموسیقی بود. آنها هرچه اززیانهای موسیقی برمی شمردند وموسیقی را تحریم می کردند حافظ نیزبا اراده ای مصمّم ترمی فرمود:چنگِ خمیده قامت می خواندت به عشرتبشنوکه پندپیران هیچ اَت زیان ندارد.
شاپور بختیار
رامین کبیری
دکتر صحافیان
منزوی
دکتر صحافیان
در سکوت
برگ بی برگی
غلامعلی کشانی