حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۲۱۸

۱

در ازل هر کو به فیضِ دولت ارزانی بُوَد

تا ابد جامِ مرادش همدمِ جانی بُوَد

۲

من همان ساعت که از مِی خواستم شد توبه کار

گفتم این شاخ ار دهد باری، پشیمانی بُوَد

۳

خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش

همچو گُل بر خِرقه رنگِ مِی مسلمانی بُوَد

۴

بی چراغِ جام در خلوت نمی‌یارم نشست

زان که کُنجِ اهلِ دل باید که نورانی بُوَد

۵

همتِ عالی طلب جامِ مُرَصَّع گو مباش

رند را آبِ عِنَب یاقوتِ رُمّانی بُوَد

۶

گرچه بی‌سامان نماید کارِ ما، سهلش مبین

کاندر این کشور گدایی، رَشکِ سلطانی بُوَد

۷

نیک نامی خواهی ای دل با بَدان صحبت مدار

خودپسندی جانِ من بُرهانِ نادانی بُوَد

۸

مجلسِ اُنس و بهار و بحثِ شعر اندر میان

نَستَدَن جامِ مِی از جانان گران جانی بُوَد

۹

دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب

ای عزیزِ من! نه عیب آن بِه که پنهانی بود؟

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 278
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 107
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 114
دیوان لسان الغیب سنهٔ ۹۲۰ هجری قمری دارای مقدمهٔ منثور » تصویر 161
دیوان حافظ بر اساس سه نسخه کامل کهن مورخ به سالهای ۸۱۳ و ۸۲۲ و ۸۲۵ هجری قمری به تصحیح اکبر بهروز و رشید عیوضی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۸۷
خاطر مجموع (جامع دیوان جامع حافظ بر اساس بیست و یک متن معتبر چاپی) تدوین و توضیح شفیع شجاعی ادیب - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۵۱۳
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۴۲
دیوان حافظ (براساس نسخه خلخالی «مورخ ۸۲۷ ق» با مقابله نسخه بادلیان «۸۴۳ ق» و پنجاب «۸۹۴ ق») به تصحیح بهاءالدین خرمشاهی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۶۲
دیوان مولانا شمس الدین محمد حافظ شیرازی به اهتمام دکتر یحیی قریب - حافظ شیرازی - تصویر ۱۶۹
دیوان خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی به کوشش سید علی محمد رفیعی - خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۵۳
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۲۳۳
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
محمدرضا مومن نژاد :
پری ساتکنی عندلیب :
احسان حلاج :
مریم فقیهی کیا :
افسر آریا :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۱/۰۴/۲۳ - ۰۰:۴۰:۱۶
غزلیات حافظ را یکسره عرفانی دیدن و یا تمامی زمینی انگاشتن ، بیراهه رفتن است . شیوه تفکر حافظ ،در طول زندگی تغییر کرده و بالمآل اشعارش نیز متاثر از این دگرگونی ها ،بیانگر چنین تطوراتی است. نمدانم درچه حال وهوایی،غزل بالا سروده شده ،اما بیگمان از: دی عزیزی گفت حافظ میخورد پنهان شراب ...نمی توان برداشتی عرفانی داشت.
user_image
عارف
۱۳۹۳/۱۰/۰۷ - ۱۲:۲۴:۰۱
علی جان شاید دلت با افکارت در تضاد باشد, حافظ جز به عرفان و خرد چیزی را نگفته,... معنی دی عزیزی ... اینست که, شراب و یا حقیقت گوایی در آن زمان و تا این زمان گناه و یا مخالف دستورات دینی میتواند باشد, و افرادی مانند حافظ میبایست در خلوت خود و در جایی دور از ماموران دولتی در حال و افکار خود باشند, چون به گفته آنها این اشخاص گناه کار هستند , پس حافظ به آنها میگوید: اگر افکار او و خوردن شراب گناه و عیب است پس باشد که ما در پنهان و گوشه خانه خود در حال و صفای خودمان باشیم و بمانیم.... و آن دیگران که عیب جویی دیگران میکنند با خود نمایی کار خود بکنند
user_image
احد محمودی
۱۳۹۴/۰۲/۱۹ - ۰۷:۵۷:۲۱
دربیت دوم شاخ علاوه بر معنی « شاخه » در فرهنگها به معنی« پیمانة شراب » ضبط شده است . ظاهراً حافظ این کلمه را با توجه به همین معنی ایهامی مورد استفاده قرار داده است و بین شاخ وباری تداعی معانی مجاورت نیز به کار رفته است.
user_image
حجت
۱۳۹۴/۰۸/۰۲ - ۰۶:۳۹:۳۳
درمورد بیت آخر بنده به تریب دیگری هم مشاهده کرده ام.دی حریفی گفت حافظ میخورد پنهان شراب ای رفیق من گناه آن به که پنهانی بوداما درمورد این بیت مصاحبه ای از دکتر سروش شنیده ام. ایشان حافظ را کسی میداند که درد جامعه را به خوبی درک کرده است و مرتبه گناهان را به خوبی میداند از این رو تزویر و ریا را گناه سنگین و نابخشودنی میداند در حالیکه در جامعه بسیار ساده از کنار آن میگذرند و از طرف دیگر گناهانی چون شرابخواری پنهانی را گناه بزرگی دانسته و فرد خاطی را مستحق حد شرعی میدانند. در چنین شرایطی حافظ ریاکاران را به شرابخوری در خلوت دعوت میکند که هم از نظر شرعی گناه کوچکتری است و هم مستی صداقت میآورد و فرد را از تزویر که در مقام شرک به خداست دور میکند.میفرماید:می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسب چون نیک بنگری همه تزویر میکنند
user_image
روفیا
۱۳۹۵/۰۵/۱۷ - ۱۰:۲۳:۰۱
البته آن عزیزی که خبر میبرد از شرابخواری پنهان حافظ تاکیدش بر نفس شرابخواری بود نه پنهانی بودن آن، لیک حافظ به طنازی و ظرافت ذهن شنونده را از عیب شرابخواری به هنر پنهان کاری سوق می دهد!
user_image
نورا
۱۳۹۵/۰۶/۲۱ - ۰۳:۲۵:۴۴
من با نظر علی خیلی موافقم
user_image
امین
۱۳۹۶/۰۲/۱۹ - ۰۶:۳۶:۱۶
بیت زیر دقیقاً به چه معناست؟خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود
user_image
فرخ مردان
۱۳۹۶/۰۵/۲۷ - ۲۳:۰۴:۴۲
@امین :گل سوسن واریانت های مختلفی دارد. در بعضی از این واریانت ها گلبرگها به پشت سوسن برگشته. تخیل حافظ از این گل سوسن ِقرمز این هست که گل سجاده خودش رو برای تظاهر به دوش انداخته ولی رنگ قرمز گلبرگ ها (که از جلو دیده میشه ) اون رو لو میده و معلوم میکنه که لباسش آلوده به می است.
user_image
حسین صابری
۱۳۹۶/۰۷/۰۳ - ۱۲:۵۶:۲۰
بیت آخر همیشه من رو یاد این خاطره میندازه که نقلش برای دوستان هم خالی از لطف نیستاواخر دوران خدمتم بود که یک موتور خریده بودموزیاد بلد نبودم باهاش رانندگی کنم. یکبار که با موتور زمین خورده بودم و دست و پاهام زخمی شده بود و میخواستم برای دیر رسیدنم به محل خدمت هم بهانه‌ای داشته باشم، جریان رو اینطور برای مافوقم تعریف کردم.گفتم امروز که داشتم میومدم یک ظرف نوشابه یکبار مصرف، از این بزرگها (خانواده)، رفت زیر چرخ جلوی موتور و من میخواستم ازروش رد شم که نتونستم و موتور لیز خورد و منم خوردم زمین.ایم مافوق ما هم آدم خوشمزه‌ای بودبعد از تموم شدن جریانی که تعریف کردم با یک قیافه متفکر و متعحبی رو کرد به من و این جمله تاریخی رو فرمود...«شاید هم دوغ بوده»
user_image
نیکومنش
۱۳۹۶/۱۱/۰۲ - ۰۹:۴۲:۲۶
درود بیکران بر دوستان جان_در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بودهر انکه در ازل دولت عشق به او بخشیده شده باشد تا ابد جام ارزو و اقبالش با خوشی همراه خواهد بود2_من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کارگفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بودآن دمی که من خواستم از میگساری توبه کنم با خود اندیشیدم که اگر این خواسته من عملی شده و درخت توبه من بر دهد (توبه من پذیرفته شود)حتما از کرده خویش پشیمان خواهم شد3_خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود‌ با خود تصمیم گرفتم که خرقه ای را به نشانه زهد وسجاده نماز همچو گل سوسن از دوشم اویزان کنم ولی خرقه من که همچون سرخیِ گل سوسن الوده به می هست ایا نشانه مسلمانی خواهد بود4‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌_بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست‌‌زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود‌‌‌‌بدون روشنائیه جام می (روشن دلی)نمی توانم خلوت خاطری ایجاد کنم زیرا که گوشه خلوت اهل دل بایستی به نورانیت دل روشن شده باشد5_همت عالی طلب جام مرصع گو مباش‌‌‌رند را آب عنب یاقوت رمانی بودتا زمانیکه دل عاشق به گوهر مقصود مزین نشده می بایستی همت بلند داسته و رندانه آستین تعلق از هر چه غیر دوست کوتاه کرده و دست از طلب معشوق بر ندارد تا به وصال رسد همنشینی با چنین رندی آب انگور را تبدیل به یاقوت سرخ نایاب می کند.6_گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبینکاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بودگرچه اوضاع چنین رندهایی از نظر اغیار بی سر وسامانی به نظر خواهد رسید ولی بدانند که گدایی سرزمین عشق مورد حسد پادشاهان کشورهای بزرگ خواهد بود7_نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدارخودپسندی جان من برهان نادانی بودای راهرو و ای انسان حقیقت جو اگر به دنبال نیکنامی و نیک فرجامی هستی خودپسندی و دوستان بد را از خود دور کن.8_مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میاننستدن جام می از جانان گران جانی بودبهار و موسم میگساری و مجلس عشاق و بحث شعر در میان است و پر نکردن جام وجود از لطایف و انعام معشوق نشانه غفلت و بی خبری جان و روح و روان خواهد بود‌ _دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شرابای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بوددیروز عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی جام وجودش را از می پر کرده و به تنهایی ان را سر می کشد بله ای عزیز با وجود بد خواهان و حسودان نه تنها ایرادی ندارد بلکه بهتر است به صورت پنهانی انجام گیرد.سربه زیروکامیاب
user_image
تماشاگه راز
۱۳۹۷/۰۷/۱۶ - ۰۶:۲۸:۲۳
معانی لغات غزل (218)دولت :نقیض نکبت ، اقبال و بخت و سعادت و بهره مندی ، بهروزی ، بخت یاری خوشبختی، اقتدار، وتوانایی و در اصطلاح عرفانی وارستگی از علائق و حصول این مطالب دارِین.فیض دولت: کامکاری ، کامرانی ، فیروزی، تندرستی، شادکامی، بخت و طالع و شانس، از صفات دولت به شمار می آید.همدم:هم نفس و انیس.همدم جانی: هم نفس ومونس وعزیز وگرامی .سجاده: جانماز مطهر مخصوص فرش نماز گزاردن نماز.خود گرفتم:به فرض ساغر ، چنین فرض کردم.چراغ جام:فروغ ساغر، روشنایی جام باده.نمی یارم:یارای آن را ندارم ، نمی توانم.کنج: گوشه و زاویه ونقاط انتهایی یک فضا ومکان.کنج اهل دل: گوشه دور دستی که اهل در آنجا مجتمع می شوند.جام مرصّع:جامی که با دانه های جواهر و احجار کریمه قیمتی زینت یافته ودر اطراف آن به کار رفته باشد. همت عالی: بلند همتی ، بلند نظری.آب عنب: آب انگور.یاقوت رمانی: یاقوت قرمزاناری رنگ.خودپسندی:غرور و خودخواهی وتکبر.گرانجانی:بدادایی ، بی ذوقی ، ناسازگاری و بهانه گیری.معانی ابیات غزل (218)(1) هر کس از روز ازل و از برکت فیض ازلی ، شایستگی و قابلیّت واگذاری دولت و فیض دولت را داشته باشد، تا روز ابد ، آرزوهایش با او همدم و یار جانی خواهد بود. (2) من از همان وقت که تو قصد توبه کردن از باده نوشی را داشتم ، می دانستم که میوه این نِهال توبه ، جز پشمیانی چیز دیگری نخواهد بود. (3) به فرض اینکه سوسن وار سجاده به دوش بکشم ( تا مسلمان جلوه کنم) آیا بودن رنگ قرمز شراب بر خرقه هم از نشانه های مسلمانی است؟ (4) بی روشنایی ساغر باده ، نمی توانم در خلوت خانه در تاریکی بشینم زیرا گوشه اقامتگاه صاحبدلان باید نورانی و روشن باشد. (5) همت خود را بلند دار اگر جام جواهر نشان نبود ، نباشد . برای زیرک وارسته ، آب انگور همان ارزش یاقوت سرخ را دارد. (6) اگر کار ما بی سرانجام به نظر می رسد، در آن به چشم خواری منگر ، زیرا که در کشور عشق ، گدایی مایه رشک شاهان است. (7) اگر به شهر ت نام نیک علاقمندی با مردم بد معاشرت مکن و بدانکه غرور و خوادخواهی نشانه نادانی است. (8) به هنگام ، بهار آنگاه که در گرد همایی دوستان یکرنگ ، صحبت از شعر وادب باشد اگر جامی از دست محبوب نستانی دلیل بی ذوقی و بد ادایی است . (9) دیروز ، عزیزی می گفت که حافظ در پنهانی شراب می نوشد . ای عزیز من ، مگر بهتر نیست که عیب پوشیده باشد؟شرح ایبات غزل(218)وزن غزل: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلنبحر غزل: رمل مثمن محذوف*این غزل در زمان امیر مبارزالدین سروده شده و مطلع غزل ، مفاد این روایت بازگو می کند: اَلسَّعید سعیدٌ فی بَطنِ اُمِّه وَالشَّقی شَقیقیٌ فی بَطنِ اُمِّه . هر گاه به مفاد ظاهری بیت دوم اکتفا کنیم چنین می نمایاند که به حکم جبر زمان و حال و هوای حکومت، حافظ در زمانی محدود از باده نوشی توبه کرده و یا دست کشیده است لیکن این نظریه منطبق با واقعیّت نمی تواند باشد و بایستی مضمون را به حساب خلق طنزی دلپسند گذاشت که شاعر در دوره محتسب ! سروده است ومفاد بیت سوم نیز این نظریه را تأیید می کند زیرا شاعر با طنز دیگری توضیح می دهد که بر فرض که به پارسایی وزهد تظاهر کرده وسجاده به دوش کشیدم آیا این لکه های فراوان شراب که بر روی خرقه ام نمودار است راهم می توانم به حساب مسلمانی بگذارم؟ سپس در بیت چهارم نتیجه می گیرد که من بی شراب نمی توانم به سر ببرم و مجبورم که دل تیره و شبستان تاریک خود را پیوسته با فروغ جام باده روشن نگهدارم . بیت پنجم براین گواهی می دهد که شاعر از لحاظ وضع معیشت و مقررّی دچار محدودیت شده و این مشکل خود را چنین بازگو و رفع می کند که همت مرد بایستی عالی باشد نه اثاث البیت او ودر نزد رندان زیرک وارسته ، ارزش یک ساغر شراب قرمز به اندازه یک جام مرصّع یاقوت عمّانی است.بیت ششم احتمالاً کج دهنی به وضع حکومت و سخت گیریهای دوره امیرمبارزالدین می تواند باشد . شاعر تنگی معیشت و بی سروسامانی خود را از فراخی و شکوه وجلال حکومت وقت برتر می شمارد و این بی اعتنایی ، ثبات عقیده و حافظ و پافشاری بر عقیده این عارف شجاع را می رساند . مصراع دوم بیتهفتم را که حافظ سخت بدان اعتقاد داشته به صورت ضربالمثل در زبان فارسی در آمده است شاعر در دو بیت آخر به همگان تفهیم می کند که شایعه توبه و دست کشیدن از باده نوشی او صحت ندارد و خلاف عقیده باطنی او بوده و باده نوشی در خفای خود را تأیید کرده وآن را در شرایط موجود مصلحت می شمارد.***شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
user_image
آرش
۱۳۹۷/۰۹/۲۶ - ۱۶:۲۱:۳۶
جناب حجت بیت آخر که جنابعالی مرقوم فرمودید بسیا روانتر و دلنشین تر از دو مصرع آخر متن شعر است و این حقیر حاشیه را به متن اصلی ترجیح میدهم).ولی بیت آخر حاشیه ای که شما نوشتید را جسارتا به شکل ذیل شنیدها: می خور که شیخ و شحنه و مفتی و محتسبچون نیک بنگری همه تزویر میکننداصولا اگر بجای شحنه بنویسیم حافظ یعنی جناب حافظ بطور ضمنی به اقرار نموده که مانند شیخ و مفتی و محتسب اهل تزویر است ؟ که از نظر بنده به هیچ وجه قابل قبول نیست چون در سرتاسر آثار حافظ به کرات از ریا کاران و کسانیکه تزویر میکنند انتقاد کرده و سعی کرده آنها را به مخاطبین خود معرفی نماید همانطور که بی پروا از عشق بی تزویر و مستی بی ریا و عبادت و زهد با ریا و تزویر و شراب سخن رانده است
user_image
ونکی
۱۳۹۸/۰۹/۰۷ - ۱۳:۵۶:۴۷
گفتم این گل ار دهد باری پشیمانی بودنسخه 1305
user_image
میثم
۱۳۹۹/۰۴/۲۰ - ۰۲:۰۷:۴۷
با سپاس از همه دوستاناز جمله آقای یغما.، نیکومنش و سایر عزیزانی کهدر جهت یادگیری از ایشان استفاده کردم
user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۹/۰۴/۲۰ - ۱۱:۴۶:۱۷
در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بودتا ابد جام مرادش همدم جانی بودازل در اینجا میتواند زمان بی زمانی یا از نظر مذاهب لحظه خلقت و یا لحظه تولد انسان باشد و حافظ میفرماید هر کس در ازل از فیض دارایی خرد بهره برد ، پس تا ابد یعنی تا بینهایت با آن یار یا حضرت معشوق همدم و یکی خواهد بود . پیامبران و برگزیدگان و اولیاء اینچنین هستند .من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کارگفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بوداما باقی انسانها باید این می یا آب خرد زندگانی را از حضرتش طلب کنند و حافظ میفرماید رسیدن به حضرت معشوق ، شاخه و راههای بسیاری دارد که یکی از آنها طلب می است و اگر انسان در این راه تردید کند باید با خود بیندیشد که اگر این راه زودتر ثمر و بار دهد و زودتر به سرمنزل مقصود برسد چه ؟ پس نیازمودن این راه ، یعنی یکی شدن با معشوق از طریق عرفان ممکن است موجب پشیمانی شود . خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوشهمچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بودحافظ میفرماید اگر به خود انسان باشد که میخواهد این سجاده و نمادهای زهد را ریاکارانه مانند سوسن بر دوش خود افکنده و به همگان زهد فروشی کند . در مصرع دوم ادامه میدهد اما اگر این خرقه ریا و تعلقات دنیوی را به می معرفت رنگین کنی (یعنی این ریا کاری و دلبستگی های دنیوی ) را محو و از خود زایل کنی ، پس این مسلمانی واقعی خواهد بود .این "خود " که حافظ در مصرع اول آورده است همان خود کاذب ذهنی میباشد وگر نه خود اصلی انسان اهل ریاکاری و سجاده بر دوش گرفتن نیست.بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشستزان که کنج اهل دل باید که نورانی بودو این جام می معرفت چراغ راه انسان است که انسان طالب حضرت معشوق به آن نیازمند است و چیزهایی که انسان در مرکز خود قرار میدهد (اهل دل مانند اهل منزل) باید با این جام نورانی باشد . یعنی همه اعمال او مانند عبادت و یا انسان دوستی و سایر خوبی های او خالصانه و نورانی باشد .همت عالی طلب جام مرصع گو مباشرند را آب عنب یاقوت رمانی بوداما این کار همت عالی انسان سالک راه را طلب میکند و بدون پشتکار و کار فراوان بر روی خود امکان ندارد انسان به هدف ذکر شده برسد و این کارکردن باید از اولویتهای سالک طریقت عشق باشد و نه اینکه از همان آغاز راه طلب جام مرصع یا می معرفت کند چرا که اگر با همت بلند کار بر روی خود را ادامه داده و دلبستگی های دنیوی و دردهای ناشی از هیجانات کاذب خود را رها کند حتی اگر می انگوری بنوشد ، گویی می معرفت و خرد ایزدی نوشیده است . این مصرع حافظ به وضوح عدم تعصبات بی پایه خود به شراب انگوری را بیان میکند ولی با شرایطی که در مصرع اول بیان کرده است و البته که اگر سالک طریق عشق بر روی خود با جدیت و بدون وقفه کار کند می معرفت خواهد آمد و او را از می و مستی های این جهانی بی نیاز میکند . گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبینکاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بودمیفرماید اگر سالک بر روی خود کار کند ، بر او چنین مینماید که کارش به سامان نمی شود ، یعنی تغییر و تبدیل خود را احساس نمی کند اما سالک تازه کار از این سهل و راحت در نگذرد چرا که همین مقدار کم و نامحسوس در این کار که گدایی از حضرت معشوق است مورد رشک و آرزوی هر سلطانی در این کشور یا جهان میباشد . اصولا عرفا گفته اند سالک راه معرفت و عشق نباید بوسیله حسابگری های ذهنی پیشرفت خود را بسنجد .نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدارخودپسندی جان من برهان نادانی بودو اگر میخواهی این کار بر روی خود به ثمر رسیده واز میانه راه باز نگردی پس با بدان و انسانهای گرفتار خود کاذبشان از کار خود و عشق و معرفت صحبت نکن زیرا که بدون شک آنها با لطایف الحیل راه تو را میزنند . ای جان من این خودپسندی و مطرح کردن خود در جمع دلیل نادانی میباشد . پس چند و چون کار خود را برای دیگران بیان نکن .مجلس انس و بهار و بحث شعر اندر میاننستدن جام می از جانان گران جانی بوداما اگر مجلس انس و بهار دگرگونی انسانها بود و بحث شعر و شاعری درمیان بود (یعنی به مناسبت بود) خوب تو هم اگر خود را از فیض چنین مجلس اهل دلی برخوردار نکره و جامی از حضرت معشوق نستانی ، این عین بی ذوقی و گران جانی توست.دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شرابای عزیز من نه عیب ، آن به که پنهانی بودحافظ همه انسانها را عزیز میداند حتی آنان که در غیبت او سخن راندند و یا بدگویی او را کرده اند و این عزیز را به لحاظ اهمیت آن  در هر دو مصرع بیان کرده است یعنی که انسان دارای کرامت و عزیز میباشد حتی اگر منتقد و یا سخن چین و بد گفتار باشد .مولانا نیز میفرماید؛ مدار خوار دلی را ، اگرچه خوار بود که بس عزیز عزیزست دل در آن خواریپس از این نکته اخلاقی و آموزنده حافظ در
پاسخ به آن عزیز که تهمت شراب خواری پنهانی به حافظ میزند ، میفرماید آری این عیبی نیست که انسان شراب خورد اما بهتر است این شراب پنهانی نوشیده شود و این پیام پنهانی نوشیدن می ایزدی را در رابطه و همان دلیلی که در بیت هفتم بیان کرده است می آورد . در این رابطه حافظ و عرفای بزرگ دیگر بسیار تاکید کرده اند که اهمیت مطلب را میرساند و  باید می معرفت را مخفیانه و دور از نظر و قضاوت دیگران نوشید . یعنی که هرگونه کار معنوی سالک بخصوص در آغاز کار باید از چشم دیگران پنهان بماند در غیر اینصورت  به دلایل گوناگون  امکان بازگشت سالک از راه معنوی وجود دارد ، حافظ در جایی دیگر میفرماید: بیا تا در می صافی،  راز دهر بنمایم    به شرط آنکه ننمایی به کج طبعان  دل کورش  
user_image
SAMUEL
۱۳۹۹/۰۸/۲۲ - ۰۱:۳۵:۲۶
با درود خدمت همه هموطنان گرامی ....اولین نظر رو که خوندم (علی)آقا :جالب بود اما از دیدگاه بنده کاملا مصرع اول پر معنی و مفهوم هستش ....وقتی که استاد غزل میفرماید :دی عزیزی گفت حافظ می خورد پنهان شراب ...در اصل از رمز و راز غیبت و دوری از آن رو فرمایش کرده ...در مصرع بعد بطور بسیار آشکار میفرماید: ای عزیز من نه عیب آن به که پنهانی بود ...به گوینده نوعی هشدار میده که (عیب نه)عیبی نداره "ولی بهتر این هست که شما هم در جمع عنوان نکنید ...چون که این گفتن و جار زدن از شراب خوردن من بدتره ....البته این هم نظر بندست و مطلق نیست ....البته از هموطنان ارمنی شما بزرگواران هستم و این غزل زیبا رو دیشب خوندم و امروز برای دوستان خواستم بیان کنم <این شد که وارد گنجور شدم و از نظریات دوستان لذت بردم ....در پناه او
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۱/۲۶ - ۱۲:۰۳:۱۳
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
فاطمه یاوری
۱۴۰۱/۱۱/۲۹ - ۰۴:۲۵:۴۸
نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود. . گرچه بی سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندر این کشور گدائی رشک سلطانی بود. . همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب یاقوت رمانی بود:)
user_image
Mahmood Shams
۱۴۰۲/۰۵/۱۰ - ۱۸:۵۰:۲۶
با سلام و درود  گناه کردن پنهان ، بِه از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش به عین عُجب و تکبر نگه به خلق مکن که دوستان خدا ممکن‌اند در اوباش #سعدی در بیت مقطع یا آخر همان مضمون حضرت سعدی برایم تداعی شد ( بیزاری از عبادت ریاکارانه ) که خداوند در سوره ماعون می فرمایند ( وای بر نماز گزاران ریایی ) افرادی که برای خودنمایی با تزویر و نمایش ظاهر و رفتار مومنانه قصد  سوء استفاده و فریب دیگران را دارند که از قرن ها پیش تا به امروز و شاید تا ابد بوده و خواهند بود  ، قبلا هم عرض کردم که در بسیاری از غزلیات حضرت حافظ ، همان اندیشه و مضمون شاعران پیشین از جمله حضرت مولانا و سعدی و .... با کلمات دیگر و شکلی متفاوت بیان شده ، این را  اشاره کردم برای عده ای که چون شاعر از ویژگی ایهام و ابهام و سخنان دو پهلو استفاده و هنرنمایی کرده و کتابی همچون بوستان و گلستان و مثنوی معنوی ندارد به زعم ایشان کافر یا در طول زمان از حافظ قرآن بودن به کافری گِرَویده !! 
user_image
مهدی اسماعیلی رخ
۱۴۰۲/۰۹/۲۲ - ۰۳:۴۵:۰۳
در مصرع دوم در این بیت "می رنگ مسلمانی بود" درست است. در برخی نسخ به اشتباه " رنگ می مسلمانی بود" درج شده است.  خود گرفتم کَافکَنَم سجاده چون سوسن به دوش همچو گُل بر خِرقه، می رنگ مسلمانی بُوَد خودم تصمیم گرفتم مانند گل سوسن سجاده ی ریاکاری و پنهان کاری بر دوشم بیندازم (گلبرگ های منحنی شکل سوسن شبیه سجاده بر دوش است) مانند گل (گل دوزی) که به لباس و خرقه رنگ و زیبایی می دهد می و مستی هم به مسلمانی من رنگ و معنا می دهد
user_image
دکتر صحافیان
۱۴۰۳/۰۴/۱۶ - ۰۲:۰۰:۵۹
در لحظه صفر آفرینش هر که را پادشاهی فنا و نیستی بخشیدند، جام خواسته‌ها( فنا و نداشتن هیج خواسته‌ای= رسیدن به همه خواسته‌ها) جاودانه مونس جانش هست.۲-همان لحظه که از چنین جام شرابی، خواستم توبه کنم، گفتم میوه این تصمیم جز پشیمانی نخواهد بود.۳- گیرم که چون سوسن سجاده به دوش افکنم، اما چگونه مسلمان صاف‌دلی باشم وقتی چون گل سرخ بر خرقه رنک شراب دارم.۴- آری بی‌روشنایی جام شراب، در خلوت نمی‌توانم بنشینم چرا که صاحب‌دلان باید در زاویه‌ای نورانی سلوک کنند.۵- شوق و اراده‌ای والا داشته باش! اگر جام جواهر نشان هم نباشد، آب انگور برای رند وارسته چون یاقوت سرخ است.۶- گرچه ظاهر ما را پریشان می‌بینی، اما هیچ وقت کم ارزشش نشمار، که گدای کشور عشق مورد حسادت پادشاه است.۷- ای دل سرگشته! اگر می‌خواهی خوش‌نام باشی، با بدها هم‌نشینی نکن! چرا که انتخاب بدی خود دلیل نادانی است( خانلری: بدپسندی)۸- اکنون در بهار، محفل انس عاشقان است و شعرها جاری است و نگرفتن جام شراب از معشوق، سنگینی و ملالت روح است.۹- دیروز عزیزی می‌گفت: حافظ پنهانی شراب می‌خورد، خب اگر نوشیدنش عیب باشد، پوشیده باشد بهتر نیست؟دکتر مهدی صحافیانآرامش و پرواز روح