
حافظ
غزل شمارهٔ ۲۵
۱
شکفته شد گل حَمرا و گشت بلبل مست
صَلایِ سرخوشی، ای صوفیانِ باده پرست
۲
اساسِ توبه که در محکمی چو سنگ نُمود
ببین که جامِ زُجاجی چه طُرفهاش بشکست
۳
بیار باده که در بارگاهِ استغنا
چه پاسبان و چه سلطان، چه هوشیار و چه مست
۴
از این رِباط دو در، چون ضرورت است رَحیل
رِواق و طاقِ معیشت، چه سربلند و چه پست
۵
مقام عیش میسر نمیشود بیرنج
بلی به حکمِ بلا بستهاند عهدِ الست
۶
به هست و نیست مرنجان ضمیر و خوش میباش
که نیستی است سرانجامِ هر کمال که هست
۷
شکوهِ آصِفی و اسبِ باد و منطقِ طیر
به باد رفت و از او خواجه هیچ طَرف نبست
۸
به بال و پَر مرو از ره که تیرِ پرتابی
هوا گرفت زمانی، ولی به خاک نشست
۹
زبانِ کِلکِ تو حافظ چه شُکرِ آن گوید
که گفتهٔ سخنت میبرند دست به دست
تصاویر و صوت












نظرات
بهمن صباغ زاده
پاسخ الست برکم انسان گفت بلیٰ و قبول کرد که پرودگارش او باشد، هر بلایی بر او میرود بایست بر آن صبر کند و شکر گوید.این بلاها (رنجها) را به حکم آن بلیٰ (آری) بر ما بستهاند.
بهمن صباغ زاده
جمشید پیمان
آموزگار
ترانوش
ارش
میر ذبیح الله تاتار
سهیل قاسمی
م
رضا
پاسخ داد بله ودرهماندم بودکه بلا رابه جان خرید وباخداوندعهد وپیمان بست که تاآخرهرچه مصیبت وبلا برسرش بیاید ،بنده وفرمانبردارخدا باقی بماند وبه عهد ومیثاق خویش وفادارباشد.معنی بیت: خوشی وراحتی زائیده ی رنج وزحمت است. هیچکس بی آنکه رنجی متحمّل شود به گنج نمی رسد. این قانون زمانی وضع شد که انسان باخداوند عهد وپبمان بندگی بست. آدم تا بله راگفت خداوندنیزبلا وگرفتاری رابه ماتحمیل کرد تاببیند آدم تاچه اندازه می تواندبه عهد وپیمان خویش پایداربماند! دررهِ عشق که ازسیل بلا نیست گذرکرده ام خاطرخودرا به تمنّای توخوشبه هست و نیست مَرنجان ضمیر و خوش میباشکه نیستیست سرانجام هر کمال که هستضمیر: روح وروان، خاطرمعنی بیت: غم وغصّه ی بود ونبودِ دارائیها وثروت وجاه وجلال دنیوی رامخور واین چندصباح زندگانی را دل خوش دار. یقین داشته باش که هیچ چیزپایدارنخواهدماند وهمه چیز به فنا ونابودی خواهدرفت.چه جای شُکروشکایت زنقش نیک وبداستچوبرصحیفه ی هستی رَقم نخواهدماند!شکوهِ آصفی و اسبِ باد و منطقِ طیربه بادرفت وازاوخواجه هیچ طَرف نبستشکوه: هیبت، جاه و جلال. "آصف" دراصل نام پسر برخیا و وزیر سلیمان نبی بوده است که گفتهاند بر علوم غریبه دست داشت و تختِ بلقیس، ملکه ی سبا، را در یک چشم زدن در پیشگاهِ سلیمان حاضر ساخت. اسبِ باد:اشاره به تسلطِّ سلیمان برباداستمنطقِ طیر: زبان پرندگان، اشاره به تسلّطِ حضرت سلیمان به زبان پرندگان است."خواجه" درقدیم به شخصیّت های محترم گفته می شد. دراینجامنظور خودِ حضرت سلیمان است. طَرف بستن: سودجُستن وبهره مند شدن.معنی بیت: درادامه ی سخن پیرامون ناپایداری دنیا وجاه وجلال ومال ومنال می فرماید:آن همه شکوه وجاه جلالِ آصفی وقدرتِ تسلطّ برباد وزبان ِ حیوانات وشوکت وجلالی که نصیبِ حضرتِ سلیمان شده بود همه بربادِ فنا رفت ونابودشد وسلیمان درنهایت بادستان خالی به زیرخاک رفت وازآن همه قدرت نتوانست برای ماندگاری سودجوید.حافظ دربسیاری ازغزلیّات، به وزیران باکفایت وباتدبیرلقبِ آصفِ ثانی داده است.وفاداریّ وحق گویی نه کارهرکسی باشدغلام آصف ثانی جلال الحق والدّینمحافظ درتمام مَدح هایی که درحق پادشاهان ووزیران سروده، سعی کرده صفاتِ حَسنه وفضایل اخلاقی را رندانه به آنها تلقین نماید تا شاید موثّرافتاد وبه خاطر برآوردن انتظاراتِ دیگران هم که شده، ناگزیر به حق گویی وعدالت گستری گردند.به بال و پَر مرو از رَه که تیر پرتابیهوا گرفت زمانی ولی به خاک نشستبال وپَر: کنایه ازمال ومَنال وجاه ومقاممروازره: غافل مشو، مغرورنباش، ازراهِ راست خارج نشو.بلندپروازمباش.هواگرفت: اوج گرفت ضمن آنکه تیر وپیکانی که ازکمان پرتاب می شود به کمک بال وپری که درانتها داردبه جلومی رود. دربرداشتِ معنای سطحی ازواژه ها، چنین می شود که : تومثل تیروپیکان مباش وبه کمکِ این بال وپری که داری(مال ومنالی که داری) به پیش مَرو، این بال وپرچندان اعتباری ندارد همانگونه که تیرهم پس ازطی مسافتی سرنگون می گردد تونیز سرنگون می شوی.معنی بیت: ای کسی که صاحبِ دولت وشوکت وجاه وجلال هستی، تکیه براینها مکن که هیچ اعتباری بدانها نیست .دیدی که سلیمان با آن همه حشمت وجلال دست خالی رفت. شاید به کمکِ مال ومنال، مثل تیرپرتاب شده ازکمان برای مدّتِ کوتاهی اوج بگیری، امّا دروَرایِ این اوج گرفتن، سرنگون شدن وسقوط درورطه ی نابودی هست هشدارغفلت مکن.به جای بلند پروازی ،سعی کن ازمال ومنال خویش درجهتِ کسبِ فضایل اخلاقی وهنربکوشی ویا دلهایی بدست بیاوری که درآن سوی هستی به دادت برسند. توانگرا دل ِ درویش خود بدست آورکه مخزنِ زَر وگنج ِ درم نخواهدماندزبانِ کلکِ تو حافظ چه شُکر آن گویدکه گفته ی سخنت میبرند دست به دستکلِک: قلم، خامه.تُحفه: هدیه و ارمغان.چه شُکرآن گوید: چگونه تواندازعهده ی شکرآن برآید.درمصرع دوّم (گفته ی سخنت) هردو واژه یک معنی دارد وبکارگیری هردو برای یک منظورحافظانه نیست.احتمالاً به جای گفته "تُحفه" بوده است وخطّاطان که درآن روزگاران معمولاً یکی شعر رامی خوانده ودیگری می نوشته،به خاطرهم آوایی ، دچاراشتباه شده اند. درهر صورت چندان درمعنی تفاوت وتغییری ایجاد نمی شود.واگرهم گفته ی سخنت مدِّ نظرخواجه بوده، قطعاً منظورخاصی داشته ونگارنده ازدرک آن ناتوان است.معنی بیت:ای حافظ ،زبان ِ قلم ِ شیوای توچگونه می تواند ازعهده ی شُکراین برآید که اشعار تواینچنین دست به دست می چرخد ومرزها را درنوردیده وبه عنوان هدیه وارمغان تقدیم جویندگانِ حقیقت می گردد.شعرحافظ همه بیت الغزل معرفت استآفرین برنفس دلکش ولطفِ سخن اَش
دکتر صحافیان
معراجی
سیدمحمدجواد موسوی اعظم
هانیه
در سکوت
موزیک
محمدرضا دشتی
رضا تبار
بنیامین هَگدُل
میرحسین سیاوشی خیابانی