
حافظ
غزل شمارهٔ ۳
۱
اگر آن تُرکِ شیرازی به دست آرَد دلِ ما را
به خال هِندویَش بَخشَم سمرقند و بُخارا را
۲
بده ساقی مِیِ باقی که در جَنَّت نخواهی یافت
کنارِ آب رُکنآباد و گُلگَشتِ مُصَلّا را
۳
فَغان کاین لولیانِ شوخِ شیرینکارِ شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که تُرکان خوانِ یَغما را
۴
ز عشقِ ناتمامِ ما جمالِ یار مُستَغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت رویِ زیبا را
۵
مَن از آن حُسنِ روزاَفزون که یوسُف داشت دانستم
که عشق از پردهٔ عِصمت بُرون آرَد زُلِیخا را
۶
اگر دشنام فرمایی و گَر نفرین دعا گویم
جوابِ تلخ میزیبد لبِ لَعلِ شِکرخا را
۷
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را
۸
حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را
۹
غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثُریّا را
تصاویر و صوت





















نظرات
ف-ش
mohsen
ابراهیم زراعت گر
دکتر فریبا علومی یزدی Faribaolumi@gmail.com
حاج مجید
عطاءالله حسنی
سام نریمانی
جمشید پیمان
امیر حسین
محمد امیر سیاوش حقیقی
علی کریمی
پاسخ به این ولخرجی حافظ میان شاعران بنگر فغان و جیغ دعوا راوجود او معمایی است پر از افسانه و افسون ببین! خود با چنین بخشش معما در معما رادوستی گوید:هر آنکس چیز می بخشد ،به زعم خویش می بخشدیکی شهر و یکی جسم و یکی هم روح و اجزا راکسی چون من ندارد هبچ در دنیاو در عقبا نگوید حرف مفتی چون ندارد تاب اجرا را؟؟؟؟؟؟؟اگر یک مهرخ شهلا بدست آرد دل ما رازیادت باشد او را گر ببخشم مال دنیا راسر و دست و دل و پا را به راه دین می بخشندنه بر گور و نه بر آدم گری بخشند این ها را؟؟؟؟؟؟؟؟مگر ملحد شدی شاعر که روح و معنیش بخشینباشد ارزش یک فرد زیبا روح و معنا راامام عصری و حاضر! چنین بیهوده می گویی؟که روح و معنیش بخشی یکی مه روی شهلا را ؟وگر لایق بود اینها به خاک پای او بخشمکه نالایق بود دست و سر و هم روح و معنا را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟مگر یک مه رخ خاکی به معنا چیز میبخشد؟وگر روح ارزشش این گونه باشد عرش اعلا را؟به یک مه روی تهرانی مگر معناش میبخشند؟به یاوه چرت می گویی! ندانی این معما را!الا ای حاتم طائی ! زجیب غیب می بخشی؟نباشد ارزش یک بچه میمون ! روح ومعنا را!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/گرآن عالم ارجان بدست آرد دل ما رابدو بخشم تمام اجر شب ها راتوان مندی بدان باشد که زاد آخرت بخشینه چون آنان که می بخشند این اموال دنیا را؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اگر آن عالم ارجان بدست آرد دل مارا به تار زلف او بخشم تمام زاد اخرا را توان مندی بدان باشد که بخشی جان اخرا را نه چون آنان که می بخشند تمام اجر شب ها را
ناشناس
محسن همتی
مصطفی
محمد رضا فیروزبخت
محمدرضا فیروزبخت
اردشیر
محسن حاتمی
مهریارساسانیان
کیان
اردشیر
فواد
ناشناس
پاسخ لسان الغیب به این شعرا را نیز بخوانید:خزینه دل حافظ به زلف و خال مدهکه کارهای چنین حد هر سیاهی نیستهمواره شاد و سربلند باشیدم. طاهر
روفیا
میاحیان
عبدالجبار واسعی
زهرا
قدرت عربزاده
کسرا
جواد
بابک
بابک
ناشناس
بابک
امیر سالار
ناشناس
بهاری
بابک
حمید رضا لطف اللهی از قم
امیر سالار
سپیده
بیسواد
لیلا
برگی از کتابی بینام
برگی از کتابی بینام
محمد
برگی از کتابی بینام
امیر سالار
امیر سالار
V.R.N
فرهاد میم
ابراهیم رمظانپور
ابراهیم رمظانپور
ابراهیم رمظانپور
ن و القلم
میر ذبیح الله تاتار
سیدمحمد
میر ذبیح الله تاتار
حسین
حسین
جواد رضایی - ۱۳۶۷/۰۹/۲۴
آهو
اردوان
دوست...
omid
شیرین غفارخانی
مهرذاد ا
ساسانی
میم.کاف.مهریار
رضا
پاسخ می دهد: من قبلاً اینقدرفقیرنبودم ازهمین دست ودلبازیهاست که به این روزافتاده ام.!درحاشیه ی این بیت زیباحتّا شعرهای زیادی نیزسروده شده است. برای مثال:صائب تبریزی: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم سرودست و تن و پا راهر آنکس چیز می بخشد، ز جان خویش می بخشدنه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا راروانشاد استادشهریار: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما رابه خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشدنه چون صائب که میبخشد سرودست وتن وپا راسر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشندنه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها راوقطعات زیادی که بیان آنها موجب اطاله ی کلام خواهدشد.امّا آنچه که مهّم است ساختار زیبا،سادگی واثربخشی این شعر زیباست که جلبِ توجّه کرده و دیگران را واداشته تادرحاشیه ی آن دست به قلم شده وآن رابه نقد بکشند. یکی ازویژگیهای اشعار حافظ به چالش کشیدن ِ موضوعات ِ اجتماعی وفردی، باورها واعتقادات عام وخاص است. شعروقتی خوب ودرجه یک است که قابل بحث وجَدل ،تبادل نظر،نقد وتعریف ومقایسه باشد وبتواند پیرامون همه ی مسایل، اخلاقی،اجتماعی،سیاسی ودینی و....چالش ایجادنماید. تنها بابه چالش انداختن این مسایل وباورهاست که نظریّات وباورهای نو وتازه تولید می شود. واین ویژگی یکی دیگرازآن دههاویژگی ِ منحصربفردیست که جاودانگی اشعار حافظ رارقم زده اند.درست است که سندمالکیّتِ سمرقند وبخارا به نام حافظ نبوده، تااینچنین بتوانددست ودلبازی کند.اصلاً بحثِ بخشیدن این دوشهرمطرح نیست. موضوع این است که درآن روزگاران، زیباروریانِ سمرقند وبخارا شهرت قابل توجّهی پیداکرده وبرسرزبانهابه ویژه شاعران بودند. حافظ نیزقبلاً بااشعاری ازاین دست: به شعرحافظ شیراز می رقصند ومی نازندسیه چشمان کشمیری وترکان سمرقندیویاخیزتاخاطر بدان ترک سمرقندی دهیمکزنسیمش بوی جوی مولیان آید همیاحتمالاً حافظ نیز دراعتراض به منتقدین ودر
پاسخ به این سئوال که چراترکان شیرازی درشعراو حضور ندارند این شعرراسروده وجای آنها خالی نمانده باشد.ضمن آنکه رندانه تقصیرراازجانبِ خودِآنهادانسته ومی فرماید:این ترکان شیرازی هستند که نسبت به ما نامهربان وبی توجّه هستند.معنی بیت: اگرآن محبوبِ دلربای ترک ِ شیرازی، ازمن دلجویی کند وباپیامی،نگاهی،نوازشی، دل مرا به دست آورد، من درقبال این لطف، حاضرم ازخوبرویانِ سمرقند وبخارا دست بردارم.ازهمین رو دربیتهای بعدی نیزبه تعریف وتمجیدازشیرازودلبران شهرآشوبش پرداخته است.بده ساقی می باقی که در جنّت نخواهی یافتکنار آبِ رُکن آباد و گلگشت ِمصّلا راجنّت: بهشترکن آباد: منطقه ومحلّه ای درشیرازگلگشت: گلزار وباغمصّلا: محلّه ای درشیرازمعنی بیت: ساقیا شراب بیاور تادر رکن آباد وگلشن مصّلا به عیش ونوش بپردازیم ووقت راغنیمت بشماریم که دربهشت نیز چنین مناطق باصفایی پیدانخواهدشد.البته اینکه دربهشت نیز چنین مناطقی وجودندارد اغراق وغلّو هست که معمولاًدرتعریف وتمجید ازچیزی شاعران بکارمی گیرند وبه نوعی زیبایی شعر محسوب می گردد. نمونه ی دیگراغراق:شعرحافظ درزمان آدم اندرباغ خُلددفترنسرین وگل رازینتِ اوراق بود.فغان کاین لولیانِ شوخ ِشیرین کار شهرآشوبچنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما رالولیان: لولی به دلبر جسور ویغماگردل ودین گفته می شود."خوان یغما " نام یکی از جشنهای مجلّل و باشکوه تورانیانِ ماوراء الّنهر بوده که آداب و رسوم آن را از جشن سگه(سده) گرفته بودند. در این جشن سفره های وسیعی می گسترانیدند،انواع و اقسام خوراکهای لذیذ و نوشیدنیهای خوشگوار در آن می نهادند. سپس از عموم طبقات دعوت می کردند که در این ضیافت عمومی حاضر شوند و ضمن انجام سایر مراسم معموله، بخورند و بیاشامند. اگر به این سفره و ضیافتِ عام ، نام "خوان یغما" داده شده است از این جهت بوده که شرکت کنندگان در جشن مجاز بودند ضمن خوردن ونوشیدن هر چه می خواهند با خود ببرند. حضرت حافظ بااشاره به همین سابقه ی تاریخی، تاراج صبر وقرارآدمی توسطِ لولیان شهرآشوب را به غارتگری این سفره ها نسبت ومی فرماید:معنی بیت:فریاد که این دلبران جسور وشهرآشوب، صبروطاقتِ مارا ازسفره ی دل آنچنان که ترکان، سفره ی (خوان یغما)میهمانی وجشن وسرور راغارت می کردندبه تاراج بردند.زُهدمن باتوچه سنجد که به یغمای دلممست وآشفته به خلوتگهِ رازآمده ایز عشق ِناتمام ما جمالِ یار مُستغنیستبه آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا راعشق ناتمام: عشقی که تمامی ندارد. عشق ما گرچه تمامی ندارد وبسیارقابل توجّه نیزهست،لیکن معشوق ازاین عشق ما هرچقدرهم خالص وتمام ناشدنی باشدبی نیازاست.مستغنی: بی نیازمعنی بیت:دراینجانیزاحتمالاً منظورازیار همان "ترکِ شیرازی یاشاه شجاع" می باشد که بنظرحافظ ذاتاًروی زیبایی دارد وبه آرایش وآب ورنگ زیبا نشده وبه تعریف وتمجیددیگران(عشق دیگران) نیز نیازی ندارند.البته برداشت معنوی نیز می توان ازاین بیت نمود. دربرداشت معنوی: جمال یار همان جمالِ معشوق اَزلیست که ازعشق مخلوقاتِ خویش بی نیازاست وباعشق ورزیدن ویانورزیدن به او، بازارعشق اوگرم وسرد نمی شود. جمالِ زیبای اوبه آب ورنگ و آرایشِ مصنوعی تزئین نشده وبه تعریف وتمجیدِ وثناگویی ومدح مخلوقات نیز نیازی ندارد.اگرچه عشق توازغیرمستغیستمن آن نیم که ازین عشقبازی آیم بازمن ازآن حُسن روزافزون که یوسف داشت دانستمکه عشق از پرده ی عصمت برون آرد زلیخا رااین بیت اشاره به داستان یوسف وزلیخا دارد ودو معنی متضاد دردل خود دارد. چرا که هم واژه ی "عشق" وهم عبارتِ : "ازپرده ی عصمت برون آرد" ایهام دارند ودومعنای متضاد رامی توان ازآنها گرفت.معنی اول: من اززیبائیهای خیره کننده ی یوسف که هرلحظه درحال فزونی بود به این نکته پی بردم که عشق(دراینجا به معنی هوس وشهوت) زلیخا راوسوسه کرده وپرده ی عصمت وپاکدامنی اش را خواهد درید.(عقل وهوش ازسر اوربوده ورسوا وبی آبرویش خواهدکرد) معنی دوم: من اززیبایی های روزافزون وفزاینده ی یوسف یقین داشتم که هوس وشهوتِ زلیخا، دیری نخواهدپائید و سرانجام به عشق حقیقی تبدیل خواهدشد واو را که باهواوهوس کارخودرا آغاز کرده،متحوّل خواهدنمودو از میان پرده ی عصمت وپاکدامنی سرافراز بیرون خواهدآورد.تفاوتِ بارز عشق حقیقی با عشق مجازی این است که درعشق حقیقی هم حُسن معشوق وهم شدّت عشق عاشق درحال فزونیست امّادرعشق مجازی که خاستگاه آن شهوت وهوس است اینگونه نیست وبعدازمدتّی بافروکش کردن ِ حُسن معشوق ، آتش ِ عشق ِ عاشق نیزبه خاموشی می گراید.عشقبازی کاربازی نیست ای دل سربباززانکه گوی عشق نتوان زد به چوگانِ هوساگر دشنام فرمایی و گر نفرین دعا گویمجواب ِ تلخ میزیبد لبِ لَعلِ شکرخا رادرعشق حقیقی،ازدوست هرچه به سمتِ عاشق برآیدنیکوست.حال معشوق اگردشنام یانفرین کند، عاشق ازروی علاقه واشتیاق ، معشوق را دعا خواهدکرد.معنی بیت: اگرمرا دشنام دهی یانفرین کنی، من ازتودلگیر نخواهم بود وظیفه ی من برای توآرزوی دعا وسلامتیست. حتّا دشنام ونفرین نیز ازلب های نوشین تو زیباست. لبهای توآنقدرشیرین هستند که جواب های تندو تلخ نیزبه نظرمن زیبا می آیند.دردایره ی قسمت مانقطه ی تسلیمیملطف آنچه تواندیشی حکم آنچه توفرمایینصیحت گوش کن جانا که از جان دوستتر دارندجوانان سعادتمند پند پیر دانا راای جان ،پندواندرز پیردانا رابپذیر ودرعمل آر که جوانان رستگار، نصیحت های پیردانشمند را ازجان بیشتر دوست دارند.نخست موعظه ی پیرصحبت این حرف استکه ازمصاحب ناجنس احترازکنید.حدیث از مطرب و می گو و راز دَهر کمتر جوکه کس نگشود و نگشاید به حکمت این معمّا راحدیث: روایت: گفتار،سخندهر: روزگارحکمت :دانش وداناییازمطرب وشراب صحبت کن معمّای ازکجاآمده ایم وبه کجامی رویم را رهاکن وخودرا میآزار،هیچکس تاحالا به وسیله ی علم ودانش،
پاسخ این سئوال راکشف نکرده ونخواهدتوانست معمّای هستی ورازروزگار راکشف کند.به راستی که ازآغازحیات تاکنون هیچ فلسفه ودانشی نتوانسته وبنظرمی رسد تاپایان حیات نیزنخواهدتوانست که ازکجا آمده وبه کجامی رویم.!آنکه پُرنقش زداین دایره ی میناییکس ندانست که درگردش پرگار چه کرد!غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظکه بر نظم تو افشاند فلک عَقدِ ثُریّا رادُر:مرواریدسُفتن: سوراخ کردن وبه هم پیوندزدن مرواریدعَقد: معانی زیادی دارد دراینجا گردبند، گلوبندثریا: پروین که مجموع چند ستاره است شبیه گردنبند. معنی بیت: ای حافظ با این غزل گفتنت گویی که مرواریدهای گرانبها را بایکدیگر پیوندزدی وگردنبندی زیبا وارزشمند خلق کردی، آن رابه آواز خوش بخوان که چرخ فلک، گردنبندکائنات یعنی خوشه ی پروین رانثارتوکند.
مزدک
همت
عبدالحسین سبحانپور
گمنام-۱
احسان
امیر سالار
نیک
رسول
غلامحسین مرادی قرقانی
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
الهام ملک محمدی
الهام ملک محمدی
مهدی قناعت پیشه
مهدی قناعت پیشه
سیاووش
احمد آذرکمان ۰۴۹۰۳۰۰۶۶۹.a@gmail.com
Behzad Behzadi
کریم
هو
محمدرضا
omid
دکتر صحافیان
علیرضا شجاع زاده
امید صالحی
شیرزاد معتمد
پاسخ به دوستان در چنین روزی نخواستم فغانشان بینم که گیرد آخر دامن ما را اگر بر آن مه رخ کُرد سراییدم چنین اوصافنمیدانی که یاد او هنوزم برده هستی ما را اگر گویم دهم بر او خدا و اصل خود را هم اکنون باز میگویم دهم بر او قبله و آخرت خود را
فرزاد
دوست
کیومرث کبودوند
آبتین امین
پاسخ به این بیت حافظ را درخور و شایسته و در شأن این مبحث نمیبینم که بسیار سطحی و کوته بینانه سروده شده است و صرفا برای موج سواری و مطرح کردن نام خود از طریق حافظ میباشد.
امید دانا
مسلم روان
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
مسعودهوشمندی حاجی آبادغوری
مجید
جواد عسگری
میر ذبیح الله تاتار
nabavar
حسین غلامان
نادر
نادر
محمد حسن
امیر سالار
امیر سالار
دلزده
Moheb
Moheb
رحیمی
ناشناس
م.م.سپهر
قلندر
علی خدادادی
اسدی چالشتری
رضا عباسی
علیرضا فتحی (عارف )
راز پنهان
میم الف
دکتر همایون یکتا aa.yekta@yahoo.com
مستعار الدوله
در سکوت
Persian Poem Lover
mahsa nazeri
خ م
polaris '
برگ بی برگی
رضا تبار
فاطمه یاوری
خودم به کسی نگویید
غلامحسین مرادی
علی جان نثاری
بیقرار
جاوید مدرس اول رافض
حمیدرضا
زهرا غلامی
Khishtan Kh