
حافظ
غزل شمارهٔ ۳۷۱
۱
ما درس سحر در ره میخانه نهادیم
محصول دعا در ره جانانه نهادیم
۲
در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم
۳
سلطان ازل گنج غم عشق به ما داد
تا روی در این منزل ویرانه نهادیم
۴
در دل ندهم ره پس از این مهر بتان را
مهر لب او بر در این خانه نهادیم
۵
در خرقه از این بیش منافق نتوان بود
بنیاد از این شیوه رندانه نهادیم
۶
چون میرود این کشتی سرگشته که آخر
جان در سر آن گوهر یک دانه نهادیم
۷
المنة للَّه که چو ما بیدل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم
۸
قانع به خیالی ز تو بودیم چو حافظ
یا رب چه گداهمت و بیگانه نهادیم
تصاویر و صوت








نظرات
م.طلوع
منصور
طاهر
عاشق حافظ
عیسی
ندا
عباس
رضا بین ابادی
باران
مسعود
کمال داودوند
حسین
فرخ مردان
رضا
امیر عشق
برگ بی برگی
Daryoush
ایمان
ایمان
علی
مجید
Arman
تماشاگه راز
امیر
در سکوت
بهشت