حافظ

حافظ

غزل شمارهٔ ۴۴۹

۱

ای که مهجوری عشاق روا می‌داری

عاشقان را ز بر خویش جدا می‌داری

۲

تشنه بادیه را هم به زلالی دریاب

به امیدی که در این ره به خدا می‌داری

۳

دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن

به از این دار نگاهش که مرا می‌داری

۴

ساغر ما که حریفان دگر می‌نوشند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‌داری

۵

ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست

عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری

۶

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم

از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری

۷

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند

سعی نابرده چه امید عطا می‌داری

تصاویر و صوت

دیوان حافظ به اهتمام محمد قزوینی و دکتر قاسم غنی، به خط حسن زرین خط، مرداد ۱۳۲۰ شمسی ، زوار، چاپ سینا، تهران » تصویر 443
دیوان حافظ دانشگاه پرینستون نوشته شده به تاریخ جمادی الثانی ۹۲۶ هجری قمری » تصویر 245
دیوان حافظ نسخه‌برداری شده در رمضان ۸۵۵ ه.ق توسط سلیمان الفوشنجی » تصویر 241
کتاب خواجه حافظ شیرازی به خط محمد ساوجی مورخ ۱۲۸۰ هجری قمری » تصویر 317
دیوان حافظ به خط محمدرضا ابن عبدالعزیز مورخ ۱۲۱۶ هجری قمری » تصویر 375
دیوان خواجه حافظ شیرازی (با تصحیح و سه مقدمه و حواشی و تکمله و کشف الابیات) به کوشش سید ابوالقاسم انجوی شیرازی - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۴۰۴
دیوان حافظ به توضیح و تصحیح پرویز ناتل خانلری - ج ۱ (غزلیات) - شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۸۹۸
دیوان کهنه حافظ (از روی نسخه خطی نزدیک به زمان شاعر) به کوشش ایرج افشار - مولانا خواجه شمس الدین محمد حافظ - تصویر ۳۸۵
فریدون فرح‌اندوز :
سهیل قاسمی :
مریم فقیهی کیا :
محسن لیله‌کوهی :
فاطمه زندی :
محمدرضا مومن نژاد :
عندلیب :
افسر آریا :
شاپرک شیرازی :
محمدرضاکاکائی :

نظرات

user_image
ســعـــیـــد
۱۳۸۷/۰۳/۰۸ - ۰۹:۰۸:۰۲
بعد از سقوط شاه سلطان حسین صفوی ، و غلبه افغانها بر ایران ، محمود افغان یکی از اقوام خود را که ((مگس خان )) نام داشت ، فرماندار شیراز کرد.وی پس از چند روزی که در شیراز بود، روزی کنار قبر حافظ رفت ، بر اثر تعصبات غلطی که داشت تصمیم گرفت قبر حافظ را خراب کند، هر چه اطرافیانش او را نصیحت کردند که از این تصمیم بگذرد، او گوش نکرد، سرانجام قرار بر این شد که از دیوان حافظ، در این مورد، فالی بگیرند، وقتی که دیوان را باز کردند، این شعر در آغاز صفحه راست آن آمد:ای مگس ! عرصه سیمرغ نه جولانگه تو استعِرض خود می بری و زحمت ما می داریمگس خان ، با خواندن این شعر، سخت تحت تاءثیر قرار گرفت ، و از روح حافظ طلب عفو و بخشش کرد.-به نقل از : پیوند به وبگاه بیرونی
user_image
ســعـــیـــد
۱۳۸۷/۰۳/۰۸ - ۰۹:۰۹:۱۳
من اکثرا" « عـــرصــه ی ســـیـــمــرغ » شنیدم نـــه « حضرت سیمرغ » !
پاسخ: در متن دیوان حافظ به تصحیح قزوینی-غنی «حضرت» آمده و در پاورقی این متن آورده شده:«چنین است در جمیع نسخ قدیمه که نزد اینجانب حاضر است و نیز در شرح سودی. نسخ چاپی: عرصه»
user_image
علیرضا دانایی
۱۳۸۹/۰۶/۰۳ - ۲۳:۰۹:۳۷
آورده اند که حافظ(30)آورده اند که شاه اسماعیل سر سلسله ی صفویان در آن ایام که همه می کوفت و پیش می رفت، به هر جا می رسید مزارها و مقبره های مشاهیری را که به تسنن معروف بودند، از سر جوانی و تعصب، ویران و با خاک یکسان می کرد. وقتی به مقبره ی حافظ رسید، از آنجا که هم خودش اهل ذوق و شعر بود و هم حافظ محبوب عالم، پاره ای تأمل و ملاحظه کرد، از امرا و اصحاب صلاح پرسید، حاصل مشورت این بود که متعصبان گفتند: "باید این مقبره و بنا را نیز ویران کرد! چون حافظ هم رند و لاابالی بوده، هم شیعه نبوده. " یکی از اصحاب - ملا سید عبدالله تبریزی - که از بس در کارها سمج بود شاه اسماعیل به او "ملا مگس" لقب داده بود (و همیشه همه جا او را ملا مگس می خواند و این لقب او سخت مشهور و زبانزد همگان شده بود، چنان که نام و عنوان اصلی او را کم کم به فراموشی سپرده بود)، در خراب کردن مقبره ی حافظ از همه بیشتر اصرار می کرد و ترکتازانه داد سخن می داد. عاقبت شاه اسماعیل گفت: "از دیوانش فال می گیریم." و گرفت. خوشبختانه به دلخواه شاه اسماعیل این بیت منسوب به حافظ آمد کهحافظ ز جان محب رسول است و آل اوحقا بدین گواست خداوند داورمشاه اسماعیل خوشحال شد و لبخند خرسندی به لب آورد و از ویران کردن مزار حافظ درگذشت. اما ملا مگس همچنان پافشاری می کرد. شاه اسماعیل باز دیوان را برداشت، گفت: ای خواجه جواب ملامگس مبرم را هم بده." و فال گرفت و گویای مورد و مقال و حال، این بیت فال بر آمدای مگس عرصه ی سیمرغ نه جولانگه توستعرض خود می بری و زحمت ما می داریمجالس المؤمنین، از سعدی تا جامی، ریحانة الادببرگرفته ازحریم سایه های سبزمجموعه مقالات 1مهدی اخوان ثالثزیر نظر مرتضی کاخیانتشارات زمستانچاپ دوم، بهار 1372
user_image
ملیحه رجایی
۱۳۸۹/۱۰/۱۴ - ۰۷:۵۳:۳۱
بادیه = صحرابحل کردم = حلال کردمبه = بهترعِرض = آبرومعنی بیت 1: ای آنکه جایز و روا می داری که عشاق همیشه به غم دوری و هجران گرفتار باشند.معنی بیت 2: تشنگان بادیه عشق را به شربتی مورد محبت قرار ده زیرا تو هم ازخداوند امید لطف داری.معنی بیت 4: اگر تو جایز می دانی از جامی که با تو نوشیده ام دشمنان نیز شراب بنوشد من چنین چیزی را نم یتوانم بپذیرم و تحمل کنم.معنی بیت 5: ای مگس ( دشمن ) درگاه و مقام سیمرغ ( معشوق ) جای گردش و پرواز و پرزنی تو نمی باشد. آبروی خودرا هدر می دهی وبه ما زحمت پریشانی و جوش خوردن می دهی.معنی بیت 7: ای حافظ با حسن خدمت باید جاه و مقام را از پادشاهان طلب کرد پس تو که کاری نکرده ای چه امید اِنعام و بخشش داری؟
user_image
مهدی"بابایی"
۱۳۹۰/۱۲/۱۷ - ۰۰:۰۹:۱۲
باتشکرازسایت بسیارزیبای شما... دربیت آخر:حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبندسعی نابرده چه امید عطا می‌داریکلمه دوم"ار"صحیح است نه "از"
user_image
شهریار۷۰
۱۳۹۲/۰۸/۱۴ - ۰۹:۴۹:۰۴
بیت سوم بنا به تمامی 35 دسته نوشته‌ی کهن و نسخ قدیمی اینگونه است (به جز نسخ اواخر سده‌ی نهمی و همچنین نسخه‌ی خلخالی و و به تبع آن دیوان مصصح علامه قزوینی و دکتر غنی): دل ربودی و بحل کردمت ای جان لیکنبه از این دار نگاهش که مرا می‌داریدر بیت چهارم در مصرع دوم 14 نسخه‌ی قدیمی تحمل نکنیم و مابقی (حدود 21 نسخه) تحمل بکنیم ضبط کرده‌اند حال به معنا برگردیم ، به نظر من در برابر معشوق سرکشی و ادعایی چون تحمل نکردن پذیرفته نیست و ضبط تحمل بکنیم لطف و زیبــــــایی خاصی دارد. در واقع ضبط تحمل بکنیم با خواندنی به این شیوه که «ما این رنج رو تحمل می‌کنیم ، آیا تو روا می‌داری؟» همان مفهوم ضبط با تحمل نکنیم و "ار" به معنای "اگر" را به شکلی مودبانه‌تر می‌رساند.در بیت پنجم حتما باید حضرت ضبط شود عرصه بی هیچ پشتوانه‌ی کهنی است.(35 دست نوشته‌ی کهن همگی حضرت) حضرت هم خانواده‌ی حضور است و در اصل به معنای پیشگاه و بارگاه و درگاه است. امروزه حضرت معنایش تغییر یافته است. در حضور سیمرغ در مقابلشان نباید پرواز کند مگس نه در جایی که سیمرغ یه موقعی بوده و می‌تواند باشد یا نباشد. دوستان بیت آخر این گونه است : حافظ ار پادشهان پایه به خدمت طلبند کار ناکرده چه امید عطا می‌داریهمگی نسخ قدیمی کار ناکرده ضبط کرده‌اند. مزد آن گرفت که جان برادر که کار کرد از سعدی بزرگ سعی نابرده بسیار زیباتر است ولی کاملا ذوقی است ، هیچ نسخه‌ی کهنی ، هیچ نسخه‌ی کهنی ، سعی ضبط نکرده.خواهشا مسئولین سایت این موارد را تصحیح کنند. به نقل از برنامه تماشاگه راز استاد حسین آهی به تاریخ دوازدهم تا چهاردهم شهریور ماه 92 ساعت 18:30 شبکه رادیویی فرهنگ
user_image
بهزاد رنجبران
۱۳۹۲/۱۲/۲۴ - ۰۱:۲۱:۴۹
واژۀ حضرت در گذشته به معنای بارگاه بوده و شاهان را عوام از نزدیک نمی توانستند ببینند و باید که از پشت پرده شرف یاب می شدند.چنیین است حضرت سیمرغ که همان بارگاه سیمرغ است.البته واژۀ عرصه، گستردگی حریم سیمرغ و رقابت مگس با او را در ذهن تداعی می کند و انصافا زیباتر است.
user_image
محمد
۱۳۹۵/۰۵/۰۴ - ۰۶:۲۳:۵۰
شنیدن این غزل رو با آواز استاد شجریان در آلبوم سرو چمان به علاقه مندان پیشنهاد داده میشود.
user_image
احسان ک.
۱۳۹۵/۰۹/۰۹ - ۰۷:۵۹:۲۱
آدم حقیقتا از خواندن حاشیه‌های عالمانه‌ی بعضی از دوستان که در نهایت ذوق و دقت و با ذکر شواهد و منابع نوشته شده سر حال می‌آید. دست مریزاد عزیزانم..
user_image
شراره.ح
۱۳۹۷/۰۵/۰۱ - ۱۴:۴۰:۳۴
ممنون از توضیحات بسیار مفید دوستان. هم معنی شعر و هم توضیحات کامل در موارد دیگر شعر که بسیار مفید بود.
user_image
رضا ساقی
۱۳۹۷/۰۹/۱۸ - ۱۰:۵۹:۵۵
ای که مَهجوری عشّاق روا می‌داریعاشقان را ز بر خویش جدا می‌داریمَهجوری : دوری، جداییروا می داری : جایز می شماری.معنی بیت: ای معشوق وای حیبب، صلاحدید تو این است که عاشقان همواره ازتو دوربمانند توپیوسته آنهارا ازدور وبرخویش دورمی کنی.مشتاقی ومهجوری دورازتوچنانم کردکزدست بخواهدشدپایاب شکیباییتشنه ی بادیه را هم به زلالی دریاببه امیدی که در این ره به خدا می‌داریبادیه: صحرای بی آب و علف.زلالی: آب زلالی، کنایه ازلطف وعنایتمعنی بیت: (عاشقان درصحرای فراق ودوری، تشنه ی دیدارتو هستند وبه لطف توبسیارامیدوار) همانگونه که توبه لطف خداوند امیدوارهستی عاشقان تشنه نیزبه توامید بسته اند آنهارابه گوشه ی چشمی دریاب.روان تشنه ی مارابه جرعه ای دریابچومی دهند زلال خضرزجام جمتدل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکنبه از این دار نگاهش که مرا می‌داریبِحِل کردمت: توراحلال کردم معنی بیت: ای معشوق ، دل ازمن به یغما بردی امّامن شکایتی ندارم وتوراحلال کردم حداقل لطف کن ازدل من به خوبی نگهداری کن آنگونه رفتارنکن که با خودمن کردی.ای دل ریش مرابالب توحق نمکحق نگه دار که من می روم اللّه معکساغرما که حریفان دگر می‌نوشندما تحمّل نکنیم اَر تو روا می‌داریمعنی بیت: مارا ازپهلوی خویش راندی ودیگران رابه مای ما نشاندی) اکنون جام شرابی را که متعلّق به مابوده دراختیار حریفان گذاشته ای وآنهاازنعمتِ همدمی باتوبرخوردارند ما ازاین اتّفاق ناخوشنود وناراضی هستیم هر چند که تواجازه ی اینکار را صادرکرده وباآن موافق هستی.زانجاکه رسم عادت عاشق کشیّ توستبادشمنان قدح کش وباما عتاب کنای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توستعِرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داریاین بیت زیبا ونغز وپرمایه که بصورت ضرب المثل درآمده است دراذهان مردم به شکل "ای مگس عرصه ی سیمرغ...." می باشد امّا درنسخه ی قزوینی "حضرت سیمرغ" ثبت وضبط شده وهردوخوانش درست است وچندان تغییری درمعنا ایجاد نمی شود."مگس" دراینجاکنایه ازدل عاشق پیشه ی شاعر و"سیمرغ" کنایه از محبوب ومعشوق والامقام(شاه شجاع) است. باتوجّه به اینکه رابطه ی حافظ وشاه شجاع دردوره ای تحت تاثیرکینه توزان وبدخواهان به سردی گرائیده وحافظ موردغضب شاه قرار گرفته بود ازهمین رو دراینجا از دل عاشق پیشه ی خویش شکوه وناله کرده وآن رامگسی می شمارد که باسماجت قصد ندارد به همین راحتی ازجولانگاه سیمرغ خارج گردد. چنانکه پیشترنیز دراین نوردسخن فراوان گفته شده، رابطه ی حافظ وشاه شجاع یک رابطه ی کاملاً عاطفی وبرپایه ی احساسات وعواطف شکل گرفته بود رابطه ی حافظ با این پادشاه خوش سیما فراتر ازرابطه ی شاه وشاعربوده وبسیاری ازغزلیّات عاشقانه ی حافظ تحت تاثیرفرازوفرود این رابطه خَلق شده است. تکرار وتاکید براین نکته که رابطه ی این دوفراترازرابطه ی شاه وشاعر بوده است ازآن جهت اهمیّت دارد که دوستداران حافظ که تازه پای به عرصه ی شناخت حافظ گذاشته انددچارسردگمی نشوند وازحافظ تصویرتحریف شده ای درذهن خود نداشته باشند وبدانند که اینهمه اظهار ارادت وبندگی به طمع معیشت وگذران زندگی نیست. حافظ که به دوکون سرفرونمی آورد وبه بهشت پرازنعمت خداوند نیز هیچ رغبتی نشان نمی داد هرگزنمی توانست به منظورپرکردن شکم به کسی اظهارارادت وبندگی کند! حافظ ازصمیم قلب عاشق شاه شجاع بود وسرچشمه ی ارادت وبندگی اوعشق وعاطفه بود وبس. حضرت: پیشگاه، کلمه ی احترام آمیزکه پیش ازنام کسی گفته می شود.محل حاضرشدنحضرت سیمرغ: آنجا که سیمرغ حضور دارد، جناب سیمرغ، بارگاه وقلمروسیمرغجولانگاه: جای تاخت و تاز. عِرض: آبرو،ناموس، حیثیت واعتبار.معنی بیت: ای مگس(ای دل عاشق) محضر مبارک سیمرغ محلّی نیست که تو بتوانی درآنجا به پرواز درآمده و تاخت و تاز بپردازی با این سماجت وپافشاری حیثیّت واعتبارخودرا تخریب کرده واسباب زحمت مارا فراهم می کنی.طمع درآن لب شیرین نکردنم اولیولی چگونه مگس ازپی شکرنرود؟تو به تقصیر خود افتادی از این دَر محروماز که می‌نالی و فریاد چرا می‌داریمعنی بیت: درادامه ی سخن، ای دل: توبراثرخطاهایی که کردی ازبارگاه شاه شجاع محروم گشتی حال ازچه کسی شِکوِه می کنی وچرافریاد وفغان سرمی دهی؟برمن زبخت من آمد وگرنه یارحاشاکه رسم لطف وطریق کرم نداشتحافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبندسعی نابرده چه امیّد عطا می‌داریپایه: رتبه ومقاممعنی بیت: ای حافظ، معمولاً کسانی که ازپادشاهان درخواست درجه ورتبه می کنند، براساس خدمتی که کرده اند درخواستشان راارایه می کنند توکه هیچ خدمتی نکرده چرا بیهوده انتظار رتبه ومقام داری؟ وخودراشایسته ی بخشش وعطا می دانی!حافظ برو که بندگی پادشاه وقتگرجمله می کنند توباری نمی کنی
user_image
خسرو
۱۳۹۹/۱۱/۱۹ - ۱۶:۲۹:۵۳
منظور از مگس ، دجال هستمنظور از جضرت سی مرغ ، حدای واحد و وحدت استمنظور از پادشاهان ، آیات خدا یا همان صالحین هستند که به زندگی جاودانه رسیده اند و خدای وجدت هستند
user_image
اشکان بختیاری
۱۴۰۰/۰۹/۲۲ - ۱۲:۴۶:۳۳
با سلام‌ ،  واقعا از آقای رضا ساقی تشکر دارم‌برای تفسیر ابیات.
user_image
خشایار خندان
۱۴۰۱/۰۹/۲۶ - ۰۳:۴۰:۰۸
عرض = آبرو 
user_image
در سکوت
۱۴۰۱/۰۹/۲۷ - ۲۰:۵۶:۱۹
این غزل را "در سکوت" بشنوید
user_image
مینا خانی
۱۴۰۲/۰۶/۲۳ - ۱۰:۲۳:۵۰
این غزل در اجرای خصوصی جامه دران توسط استاد شجریان اجرا شده نوازنده نی حسین عمومی و نوازنده تنبک اقای محمد قوی حلم می باشند و در 18 شهریور 65 در پاریس اجرا شده است 
user_image
برگ بی برگی
۱۴۰۳/۰۷/۰۴ - ۲۱:۴۹:۲۰
ای که مهجوریِ عُشاق روا می داری عاشقان را ز برِ خویش جدا می داری مخاطب یار، اصل و یوسفیتِ انسان است، مهجوری یعنی فِراق و جدایی، پس حافظ از زبانِ عاشقی نا آشنا به شیوهٔ سخن گفتن با آن جان و یارِ خویش سخن می‌گوید، عاشقی که این جدایی را رواداشتِ معشوق می داند و هیچ اشاره ای نمی کند که چرا معشوق تن به این جدایی داده است. در مصراع دوم یک بار دیگر همهٔ تقصیرِ این هجران را بر گردنِ معشوق انداخته و می‌گوید تو هستی که عاشقان را از بَر و مجاورتِ خویش جدا و دور می داری. خویش را همچنین می توان همان اصل و یوسفیتِ انسان درنظر گرفت که در مقابلِ بیگانه است. تشنه‌ی بادیه را هم به زلالی دریاب به امیدی که در این ره به خدا می داری پس‌عاشقِ ناآگاه با چگونگیِ سخن گفتن با معشوق خود را تشنه‌ی بادیه یا بیابان می داند که مشتاقانه نیازمندِ جرعه ای آب است تا بتواند از این بیابان بسلامت بیرون رود، در مصراع دوم "می‌داری" مربوط به شخصِ عاشق است،‌‌ یعنی این عاشق است که در این راه به خداوند امیدوار است تا به وصالِ معشوقش برسد. نکتهٔ مهم این است که عاشق راه و طریقتِ عاشقی را بیابانی خُشک در نظر گرفته است در حالیکه از نگاهِ عارفان در طریقتِ عاشقی هرچه هست خیر و برکت است و حتی تیرهایِ عتابِ معشوق را نیز باید که به جان خریده و گرامی داشت اما عاشقِ مورد نظر که قیاس به ذهن می کند راهِ عاشقی را خُشک و بدونِ هیچگونه آب و لطافتی توصیف می کند. دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن بِه از این دار نگاهش که مرا می داری عاشقی که ادبیاتِ سخن گفتن با معشوق را نمی داند هنوز مقصرِ این جدایی را معشوقی تلقی می کند که دلِ او را برده و سپس با بی مهری او را ترک نموده است، پس بر سرش منت گذاشته و می گوید که حلالش کرده و او را بخشیده است، و می خواهد این دلی را که از وی ربوده است گرامی بدارد، بهتر از آنچه با او رفتار کرده است، می بینیم با اینک می گوید حلالش کرده است اما این را نیز با صداقت بر زبان نمی آورد چرا که اگر کسی رنجشی را ببخشد بعد از آن نه باید منت بگذارد و نه بد رفتاریِ آن شخص را پیوسته به رُخَش کشد. پس‌ چنین عاشقی هنوز در ذهن است. ساغرِ ما که حریفانِ دگر می‌نوشند ما تحمل نکنیم ار تو روا  می داری حریفان یعنی هم پیاله ها یا دیگر عاشقان، پس‌ چنین عاشقی بارِ دیگر گاف داده و بُخل می ورزد یا روا نمی دارد دیگر عاشقان از بادهٔ عشقش بنوشند و هنگامی که می بیند دیگرانی هستند که در طریقتِ عاشقی و باده نوشی از او پیشی گرفته اند این را بر نمی تابد و ساغر های باده ای را که از معشوقِ الست می نوشند ساغرِ خود و همچون دیگر چیزهای بیرونی واین جهانی متعلق به خود دانسته زبان به اعتراض گشوده و می گوید که او نمی تواند این را تحمل کند که دیگر حریفانِ دیروز امروز دلهاشان به عشق زنده شده باشد و او هنوز در بیابانِ بی آب سراب ببیند، پس اگر معشوق این را روا می دارد او بر خلافِ وی این امر را نمی تواند تحمل کند، عاشقی که نه روا می دارد و نه صبور است و بلکه بخیل است و تقصیرها را هم بر گردنِ معشوق می اندازد از نظرِ حافظ نوبر است و از اینجا به بعد از زبانِ معشوق
پاسخِ چنین گستاخی های مدعیِ عاشقی را می دهد. ای مگس حضرتِ سیمرغ نه جولانگهِ توست عِرضِ خود می بری و زحمتِ ما می داری سیمرغ پرنده ای افسانه ای ست که عطار در منطق الطیرِ خود به تفصیل به او پرداخته است، از هزاران سی مرغی که در طریقت بودند تنها سی مرغی که سرانجام با راهنمایی های هُدهُد و با کوششِ بسیار به آستانش راه یافتند تقاضای دیدارِ سیمرغ را نمودند، پس
پاسخ گرفتند که در آینه بنگرید که خویش همان سیمرغ هستید. پس‌سیمرغ استعاره از معشوقِ ازلی ست و حافظ چنین مدعیِ عاشقی را که می خواهد هِجرانش پایان پذیرد مگسی می داند که حضرت و آستانِ بینهایتِ حضرتِ سیمرغ یا معشوقِ الست جولانگاهِ او نیست، سقفِ پروازِ مگس حتی بسیار پایین تر از پرندگان است، چه رسد به سیمرغِ بلند آشیان، پس‌حافظ که خود هُدهُدی متبحر است در راهنماییِ مرغانِ عاشقی که قصدِ دیدارِ سیمرغ را دارند چنین عاشقِ گستاخی را مگسی بی مقدار می داند که سقفِ پروازش چند متری بیشتر از سطحِ زمین نیست، پس او که ابتدا باید ادبیاتِ سخن گفتن با معشوق را بیاموزد اگر بخواهد آهنگِ حضور در آستانِ سیمرغ کند عِرض و آبروی خود را می برد و هم اینکه زحمتِ هُدهُدی چون حافظ یا دیگر راهنمایانِ عاشقی می دارد که سرانجام هم توفیقی برای تغییر نگرشِ مدعیِ عاشقی پیدا نمی کنند. راهنمایانی‌چون حافظ با یکی دو جمله ای که مدعیانِ عاشقی بر زبان آورند در خواهند یافت که سرانجامِ کارشان چیست،  پس‌ هُدهُدی چون حافظ که هرگونه زحمتی را بجان می خرد تا مُرغِ عاشقی به جنابش راه یابد با یکی دو سخنی که آن مدعی بر زبان بیاورد در خواهد یافت که ارزشِ سرمایه گذاری و زحمت را دارد یا نه و در اینجا حافظ می داند که آن عاشق فقط زحمتِ او می دارد و عِرض و ابروی خود را می برد بدونِ آنکه بتواند به حضرتش راه یابد. تو به تقصیرِ خود افتادی از این در محروم از که می نالی و فریاد چرا می داری؟ پس‌حافظ در ادامه می فرماید اینکه آن یار یا معشوقِ الست تو را ترک گفته است و از درگاهش محروم شدی تقصیرِ توست و نه چنانچه می‌گویی آن یار، او به هیچ وجه مهجوریِ عُشاق را روا نمی دارد و این انسان است ک موجباتِ جدایی از خویشِ اصلیش را فراهم می آورد، پس از چه کسی می نالی و فریاد می داری؟ در حقیقت باید از خود و خویشتنِ توهمی ات بنالی و شکایت داشته باشی و بر سرِ خود فریاد بزنی، نه معشوقی که پیوسته و مشتاقانه در انتظارِ بازگشت و وصلِ دوباره است. حافظ از پادشاهان پایه به خدمت طلبند  سعیِ نابرده چه امیدِ عطا می داری؟ پادشاهان در اینجا استعاره از عارفان و بزرگانی ست که به دیدارِ سیمرغ نائل شده اند و همچون هُدهُد زحمتِ دگر عاشقان را می کشند تا آنان نیز با دیدارش به عشق زنده شوند، بزرگانی چون فردوسی و عطار و مولانا و سعدی و حافظ از آن جمله پادشهانند، پس‌حافظ از زبانِ زندگی یا خداوند سخن گفته و می فرماید ای حافظ آن عاشقانی که عرصهٔ سیمرغ جولانگاهشان است و به حضرتش راه یافته اند از پادشاهانِ ذکر شده طلبِ خدمت و کارِ عاشقی نمودند آن هم از پایه و اساس، یعنی با سعی و کوشش از پیر و مراد یا هُدهُدِ راه طلبِ خدمت کرده اند تا سرانجام به چنین مرتبهٔ بلندی رسیده اند، پس‌ ای مدعیِ عاشقی تو بدونِ هیچ سعی و کوشش و خدمتِ پیرانِ طریقت چه امیدِ عطا و پاداشی داری؟ به همین لحاظ است که حتی از آدابِ سخن گفتن با معشوق که از اصولِ پایه ایِ عاشقی ست نیز خبر نداری.