
حافظ
غزل شمارهٔ ۷۷
۱
بلبلی برگِ گُلی خوش رنگ در منقار داشت
و اندر آن برگ و نوا خوش نالههایِ زار داشت
۲
گفتمش در عین وصل، این ناله و فریاد چیست؟
گفت ما را جلوهٔ معشوق در این کار داشت
۳
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود، از گدایی عار داشت
۴
در نمیگیرد نیاز و نازِ ما با حُسنِ دوست
خُرَّم آن کز نازنینان، بختِ برخوردار داشت
۵
خیز تا بر کِلکِ آن نقاش، جان افشان کنیم
کـاین همه نقشِ عجب در گردشِ پرگار داشت
۶
گر مریدِ راهِ عشقی فکرِ بدنامی مکن
شیخِ صنعان خرقه رهنِ خانهٔ خَمّار داشت
۷
وقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوارِ سیر
ذکرِ تسبیحِ مَلَک در حلقهٔ زُنّار داشت
۸
چشمِ حافظ زیرِ بامِ قصرِ آن حوری سرشت
شیوهٔ جَنّاتُ تَجری تَحتِهَا الاَنهار داشت
تصاویر و صوت














نظرات
حسین کامران فر
احمد
امین کیخا
جاوید مدرس اول رافض
پیام
محمد
ناشناس
علی عرب خدری
همای رحمت
ناصر
عیسی
عیسی
ناصر
عطاسعیدی
پاسخ به این سوال که باوجوداینکه به وصل این برگ گل خوشرنگ رسیده ای چراناله وزاری می کنی گفته بخاطراینکه این برگ گل جلوه ای ازمعشوق واقعی که حضرت باریتعالی است می باشدومن به یادآن معشوق واقعی گریه وناله می کنم .دربیت های بعدی هم همین موضوع راتاییدمی کندکه یار اگرننشست با ما ....ومنظورکلی رادراین بیت گفته که خیزتابرکلک آن نقاش جان افشان کنیم کین همه نقش عجب درگردش پرگارداشت .دیگه به نظرمن به انحراف کشیدن معنای این شعرواقعا خود رابه کوچه علی چپ زدنه !
طاهری
عبوری
سمانه، م
پانویس
پاسخ میدهد که "بله، همینطور است." و میرود و با آن خانم ازدواج میکند. مدتی میگذرد و آن فرد به پیش استاد برمیگردد، خیلی شاکی که "این چه فالی بود برایم گرفتید؟" استاد میپرسد: "مگر چه شده؟" تازهداماد میگوید: "خانمم مشکل شب ادراری دارد!" استاد میرود سراغ دیوان حافظش و همان غزلی که برای فال آمده بود را دوباره میخواند. میگوید: "راست میگویی. اتفاقاً حافظ هم به این مشکل اشاره کرده بود ولی من دقت نکرده بودم! توجه من فقط به "حوریسرشت" بودن نامزدت بود." بیت این بود:چشم حافظ زیر قصر بام آن حوریسرشتشیوهٔ جنات تجری تحتها الأنهار داشت!("حوریسرشت" یعنی "زیبارویی که مانند زیبارویان بهشت است." و "جنات تجری تحتها الأنهار" مفهومی است در وصف بهشت که بسیار در آیات قرآن آمده، به معنی: "باغهایی که در زیر آنها نهرها جاریست"!)پیوند به وبگاه بیرونی
حسین
شهروز
علیرضا امدادی
ریحانه
بابک چندم
روفیا
بهنام
پاسخ هیچ یک از ادیبان راضی نشد. بنابراین نامهای برای شاعر بزرگ معاصر خود، «وصال شیرازی» نوشت و معنای دقیق این غزل حافظ را جویا شد.نامه زمانی به دست وصال رسید که او عزادار فرزندش بود. وصال، نامه ناصرالدین شاه را در نیمه شب مطالعه میکند و برای کشف معنای حقیقی این ابیات، رجوعی به اعداد ابجدی حروف الفبا -که روح حروف و کلمات است- میکند و در میابد که:عدد ابجدی بلبلی برگ گلی، با ابجد حروفِ حضرات علی، حسن، حسین علیهم السلام مطابقت دارد؛لذا
پاسخ پادشاه را به زبان شعر به این صورت بیان میکند که:خسروا در حالتی کین بنده را غم یار داشتیادم آمد کز سئوالی آن جناب اظهار داشتدر خطوط شعر حافظ گرچه پرسیدی زمنبلبلی برگِ گلی خوشرنک در منقار داشتفـکـر بــسـیـاری نـمـودم، لـیـک مـعلـومـم نـشـدچونکه شعرش در بُطون اسرار بس بسیار داشتنیمه شب غواص گشتم در حروف ابجدیتا ببینم این گُهر ، آیا چه دُرّ ، در بار داشتبلبلی برگِ گلی شد 356با علی و با حسین و با حسن معیار داشتبرگ گل سبز است و دارد آن نشانی از حسنچونکه در وقت شهادت سبزی رخسار داشترنگ گل سرخ است این باشد نشانش از حسینچـونـکه در وقـت شهـادت چهـره ای گلنار داشتبلبلی باشد علی کز حسرت زین برگ و گلدائما آه و فغان و نالهی بسیار داشت
مهدی
مهدی
سروج
مرتضی قمشه ای
امیر
م. تقی پور
منوچهر تقوی بیات
تماشاگه راز
تماشاگه راز
رضا
پاسخ داد: دلیل ناله وفغان من ازبابتِ هرجایی بودنِ گل است ،تمام او متعلّق به من نیست، اوخود رابه همه می نمایاند،باهمه حتّا با بادنیز جلوه گری می کند و خود را دراختیار همگان می گذارد،ازاین می سوزم وازاین می نالم .درهمین معنا درجایی دیگرمی فرماید:خودرابکُش ای بلبل ازاین رشک که گل رابا بادصبا وقت سحرجلوه گری بود!یاراگرننشست با ما نیست جای اعتراضپادشاهی کامران بود از گدایی عار داشتحافظ دردوبیت ِ آغازین غزل ،ظاهراً حال وروزخودرااززبان بلبل،بصورت کنایه و غیر مستقیم بیان کرده وبه گوش معشوق ِ خویش می رساند که من نیزهمانندِ آن بلبل نالان، به این سبب همیشه درناله وزاری هستم که توخودرا به همه می نمایانی ودایم درجلوه گری هستی! جلوه گری توباعث می شود که همگان جاذبه وزیبائی تورادیده وعاشق توشوند.بنال بلبل اگربامنت سر یاریستکه مادوعاشق زاریم وکارمازاریست ازجنس واژه ها وفحوای کلام پیداست که معشوق دراین غزل نیز "شاه شجاع" است. شاه شجاع به رغم آنکه حافظ را دوست می داشته، لیکن به سببِ خطرناک بودن ِ افکارو اعتقادات حافظ، سعی می نموده ازاو دوری گزیند. زیرا متشرّعین ِ متعصّب که بنوعی دشمنان قسم خورده ی حافظ بشمارمی رفتند دردستگاههای دولتی نفوذِ عمیق داشتند وشاه شجاع را ازاین منظرتحت فشارگذاشته بودند تا ازحافظ دورباشد. برگردیم به شرح بیت اصلی: عارداشت: ننگ داشت،دوری می کردکامران: کامیاب وخوشگذرانمعنی بیت: اگرمعشوق نسبت به ما بی اعتنایی کرد ودَمی باما ننشست ازاین بابت شکایت واعتراضی نداریم. او پادشاهی کامروا وخوشگذران است وحق دارد که ازگدای ِ تُهیدستی همچون من، دوری گُزین،ازاوگله ای نیست گرچه:ازعدالت نبود دور گرش پرسد حالپادشاهی که به همسایه گدایی دارددَر نمیگیرد نیاز و ناز ما با حُسن دوستخرّم آن کز نازنینان بختِ برخوردار داشتدرنمی گیرد: کارسازنمی شود، اثربخش نیست نیاز وناز: حاجتمندی وغرور "حُسن": معانی زیادی دارد ازجمله نیکوئی ، بهجت ،خوبی ،جمال ، خوبرویی ، زیبائی ،ملاحت ، رونق ، فروغ ، نزاکت ، لطافت ، خوشی ، درستی ، صحت ، استواری و..... دراینجا تمام معناهای حُسن مدّ نظرشاعربوده است. ازمنظرحافظ " حُسن ِدوست" دراینجا فقط جاذبه وزیبایی ولطافت نیست بلکه به معنای ویژگی ِ خاص ورازآلود است. چرا که هیچ حیلتی درجلبِ توجّه او کارساز نمی افتد.خرّم: ای خوشابختِ برخوردار: اقبال خوش،شانسی که سببِ برخورداری و کامیابی صاحبش می شود.معنی بیت: نه تمنّا وعرض نیازمندی ونه قهرو غرور وبی توجّهی، هیچکدام اثربخش نیافتاد،هیچ یک جواب نمی دهد! خصوصیاتِ ویژه وخُلق وخویی رازآلود دارد هرحیله ای بکارمی بندم که بردل دوست(احتمالاً شاه شجاع) راهی بازکنم وبه دریای حُسن اوبپیوندم کارگرنمی افتد!ای خوشا به احوال عاشقانی که دارای اقبالی نیکوهستندوبی هیچ حیلت و ترفندی،بی هیچ خونِ دل خوردنی، ازدوست جوابی گرفته وازعنایت وتوجّهِ او برخوردارمی باشند.جان بیمارمرانیست زتو روی سئوالای خوش آن خسته که ازدوست جوابی داردخیز تا بر کِلکِ آن نقّاش جان افشان کنیمکاین همه نقشِ عجب در گردش پرگار داشتکلک: نی، قلم.نقّاش: کنایه از آفریننده ی هستیست.جانافشاندن: جان فدا کردن.پرگار: ابزاری برای کشیدن اشکال هندسی 2 - فلک 3 - بخت و اقبال معنی بیت: ای دل برخیز تا برهنرنمایی ومهارتِ اعجاب انگیز نقّاش هستی جان فشانی کنیم. ببین چگونه وباچه ظرافت وچه لطافتی این همه نقش ونگارشگفت آور و حیرت انگیز را به تصویر کشیده است!حافظ پس ازآنکه ناامیدانه وباحسرت واندوه ازنامساعدی بخت وبی توجّهی معشوق می نالد،گویی که با به درد آمدنِ دلش، قصدنموده لحظه ای توجّه ِ خویش را به زیبائیهای خیال انگیز هستی معطوف دارد به این امید که شاید توانسته باشد اندکی ازشدّتِ اندوه وحسرتِ درونیِ خویش را بکاهد.آنکه پُرنقش زداین دایره ی میناییکس ندانست که درگردش پرگارچه کردگر مُریدِ راهِ عشقی فکر بدنامی مکنشیخ صنعان خرقه رهن ِ خانه ی خَمّار داشتمُرید: دوستدار،پیرو، ارادتمند، پیرو فکر و اندیشه ی کسی بودن.فکربدنامی مکن: ازبی آبرویی و رسواشدن نهراس"شیخ صنعان" همان شیخ معروفیست که گویند درکعبه اقامت داشت وبه عبادت وپرهیزگاری مشغول بود. اوپس ازهفتادسال بندگی ِ زاهدانه، ناگهان دل به عشق دختری ترسا (مسیحی) سپرد ونهایتاً حاضر به خروج ازاسلام و گرویدن به مسیحیت، خوردن شراب و پرورشِ خوک شد لیکن دست از عشق برنداشت ومریدان خودرانیزازدست داد! حافظ ازاین رو که این شیخ درعاشقی پابرجا ماند کار اورا ستوده وازاوبه نیکی واحترام نام برده است.خرقه: لباس صوفیان، دراینجا منظور لباس مخصوص عبادت است.رهن گذاشتن: گِرو گذاشتنخَمّار: شراب فروششاید حافظ این بیت رابه کنایه وبه منظورانگیزه دادن به شاه شجاع سروده است. شاه شجاعی که به رغم داشتنِ پیوندِ عاطفی باحافظ،ازروی ترس ازبدنام شدن، مصلحت اندیشی نموده وازاودوری می جست.معنی بیت: اگرطالب عشقی، اگرحقیقتاً عاشق هستی، نباید ازبدنامی ورسوایی هراس داشته باشی، ببین که شیخ صنعان باآن همه اعتباراجتماعی و سابقه ی مذهبی، چگونه وباچه روحیّه ای درراهِ عشق قدم گذاشت وهمه ی دین ودل وآبرو واعتبارش رانثارکرد؟ رفتاراوخارق العاده بود، حتّا خرقه ی زُهد وپرهیزگاری خویش رانیز به خواستِ معشوق ، در اِزای جام شرابی درنزدِ باده فروش گِرو گذاشت!ازنظرگاه حافظ "شیخ صنعان" دراواخرعمر به حقیقتی بزرگ نایل شد. اوبهترین کاررا درآن لحظه که دل به عشق سپرد انجام داد و به رهایی رسید، ازننگ وازنام رهاشد، ازبند تعلّقاتِ دنیوی واُخروی خلاص شد. قبل ازآن دربندِ شهرت وقید وبند بود وعیب های زیادی داشت.داشتم دَلقی وصدعیبِ مرامی پوشیدخرقه رهن می ومطرب شد وزُنّاربماندوقتِ آن شیرین قلندر خوش که در اَطوار سیرذکر تسبیح مَلَک در حلقه ی زُنّار داشتبعضی ازشارحان این بیت را ازبیتِ قبلی جدا پنداشته ونتوانسته اند معنای حافظانه ای برداشت نمایند. درحالی که بنظرنگارنده ی این شرح، زیبایی ولطافتِ معنای این بیت، درادامه ی بیت قبلی بودنست ومنظوراز "شیرین قلندر" همان شیخ صنعان است که به درخواستِ معشوقه ی خویش به رسم مسیحیان زُنّاربه کمربست وچوپانی خوک نمود. ازنظرحافظ این رفتارها شیرینکاریِ قلندرمآبانه هست که ازعهده ی هرکسی برنمی آید. اَطوار سیر: روشها وحالتهای سیرو سلوک زُنّار: رشته ای که مسیحیان به وسیلة آن صلیب را به گردن آویزند. 2 - کُستی ؛ شالی که زردشتیان به کمر بندند.معنی بیت: ای خوشا به حالِ شیخ صنعان، آن ازبندِ تعلّقات رسته ای که درگذرازمراحل سیر وسلوک، با اینکه به ظاهرزُنّاربه کمربسته بود لیکن درباطن ودراعماق ِدلش، به ذکرو تسبیح ِ خداوند مشغول بود.نکته ی ظریفی که دراینجا ودر دل معنای این بیتِ نغزوزیبا نهفته وازدید بسیاری پنهان مانده این است: چنانکه می بینیم مراحل واطوار "سیروسلوک" درنظرگاه حافظ، کلیشه ای وثابت نیست. بلکه این مراحل ومنازل متغیّرومتنوعند. نگاه اوبانگاهِ همه ی عارفان تفاوتهای بنیادی دارد. اوبا نگرشِ ویژه ای که نسبت به جهانِ پیرامونی وهمچنین به مراحلِ "سیروسلوکِ عارفانه" دارد، تمام رفتارهای شیخ صنعان را حالتهای معنوی وبخشی ازسیروسلوکِ عارفانه می شمارد. یعنی این شیخ عزیزاز زاویه ی نگاهِ حافظ ، چه آن زمان که درمکّه اقامت داشته وبه زهد وپرهیزگاری مشغول بود، چه آن زمان که دل به عشقِ دخترترسا می بازد وچه آن زمان که ازدین خارج شده ، خرقه رهن ِ میکده کرده وزُنّارِ کُفر به کمرمی بندد همه وهمه ازبازی های عشق واطوار سیر وسلوکِ عارفانه هستند واوچون درهمه حال،خالصانه درپیِ حقیقت می گشته بنابراین رفتارهای او حقیت جویانه بوده ودرحُکم عبادت محسوب می گردند چراکه:همه کس طالب یارند چه هشیار وچه مستهمه جاخانه ی عشق است چه مسجد چه کنشتچشم حافظ زیر بام ِ قصر آن حوری سرشتشیوه ی جنّات تَجری تَحتها الاَنهار داشتحوری سرشت: کسی که فطرتِ پاک وذاتِ زیبائی داردجنات تجری تحتهاالانهار: باغهایی دربهشت که در پای درختانِ آنها، آب روان باشد. حافظ ِخوش ذوق دراین بیت، آیه ی 57 سوره ی نساء را دستمایه ی خودقرارداده ومضمون خیال انگیزی خَلق نموده است. معنی بیت: چشمانِ اشکبارحافظ زیر بام قصر باشکوهِ آن معشوقِ زیباروی، به مانندِ جوی آبی اززیردرختان روان می شد ومفهوم آیه 57 سوره ی نسا رادرذهن تداعی می نمود.... باغهایی که زیردرختان آن آبی روان باشد.....
محمد
ابراهیم خضرایی
علی
نیکومنش
پاسخی برای گمشده متن می کند حافظ هنرمندانه می کوشد که ذهن خواننده را در دست گرفته ودر امواج معرفتی خویش بالا و پایین کند پر هیزکای حافظ از بیان مستقیم شخصیت ها ساختاری قرانی داشته که چون پرتوی واحد بر نفوس انسانها می تابد و برای دیده شدن نیازمند نفسی از غبار زدوده می باشد که همه هستی با تمام سنگینیش در وجود او انعکاس یابد آری شعر حافظ نزول و فرود حالات یک انسان عاشق تمام عیار می باشد که برای تفهیم سخنش سینه مالا مال از درد می خواهد او سخاوتمندانه کل بشریت را در شیرینی لطف سخنش شریک می کند ولی می کوشد که در معانی تنها در صدف وجود عاشقان هم دردش پرورش یابد چه دهشتناک است تصور مأمن هایمان بی حضور دیوان لسان الغیب ان زمان که خداوند این انسان عاشق پیشه را به ما ارزانی نداشته بود ...وبد نیست بدانیم این انسان خراباتی نیز چون همه سوختگان مهجور زمان خویش بود در شمار ارچه نیاورد کسی حافظ را شکر کان محنت بی حدو کران اخر شد
نیکومنش
فروغ-الف
پاسخ مشود گفت که اگر ناله از عدم وصال کامل و تمام گل بود که حافظ به ناله در عین "وصل" اشاره نمیکرد .همیشه با تردید در معنای عرفانی و یا مذهبی به غزلیات حضرت حافظ می نگرم و اصل را بر غیر عرفانی بودن قرار میدهم مگر معنای مخالف وارد شود که با توجه به ترکیب "جلوه ی معشوق "در دو بیت مطلع غزل که انگار معشوق اینجا جدا از گل و فراتر از آن دیده میشود خصوصا که به صورت مطلق معشوق آورده شده و تردید را در مورد معشوق زمینی بودن بلبل یعنی گل افزوده میکند ؛ با وجود این مضمون که زمین جلوه گاه و منظر اوست ...و اما اشاره حافظ به شیخ صنعان در این غزل و چند غزل دیگر نشان از ارادت حافظ به ملامتیون دارد حتی اگر نگوییم وی ملامتی بوده است ، و نکته دیگر اینکه حافظ به تنها دو تن از عرفای قبل از خود در غزلیات اشاره صریح داشته و این دو عارف یکی منصور و دیگر شیخ صنعان است ، اولی پیشرو ابتدایی دسته عارفان حلاجی و دومی از ناموران دسته ملامتیان است ، و قلندر دسته تندرو ملامتیان بودند که به شیوه بزرگ خود سر و ابرو و مژه میتراشیدند و بر ملامتی بودن و انجام ظاهری منکرات به سبب احتراز از ریا و سالوس و خوشایند خلق اصرار داشتند . به نظر میرسد حافظ رند و دارای مکتب رندی با وجود ارادت بالا به ملامتیان و قلندریون تفاوتهایی با آنها دارد و مهمترین تفاوت آنها این است که ملامتیون از ترس افتادن در چاه سالوس تظاهر بر گناه داشتند در حالی که حافظ به سبب تنبه و نقد ریاکاران و اصلاح این مذموم راه طریقت که بزرگترین مفسده زمان وی بوده فریاد بر گناه میزند گناهانی که رنجش خلق در آن نباشد و زبان سرخ خود را بر سرزنش سالوسیان و نان به نرخ روزخوران باز میکند ، و بر خلاف تصویری که از معبود وی در آن وقت بر قهاریت ارائه میدادند تاکید بر رحمانیت خدا بر گناهانی چون شراب خوردن و... داشته است ، نظر اینکه حافظ بیش از آنکه یک عارف جلوه نماید ، با ابزار غزل یک مصلح اجتماعی و منتقدی طناز و رند بر دسته ریاکاران مذهبی است ،همانطور که هم دوره وی عبید زاکانی با زبان طنز نثر همین رسالت را بر دوش گرفته است ( اینکه آیا حافظ در زبان طناز خود متاثر از عبید بوده یا بالعکس جز هم زمان بودن این دو منتقد دلیل دیگری نیافتم ، و
پاسخ جز نمیدانم و شاید و ممکن است نگرفتم و اگر عزیزی در این مورد مستندی در رد یا پذیرش ارائه کند ممنون لطف و دانش وی خواهم شد )
علی
میلاد
Mmn
آرا منتظری
شاهین
مجید
پریشان
پاسخ میآید.
محمدحسن خانی
رضا
مهدی
مهدی
احسان
پاسخی میدهد که حافظ عیله الرحمه میفرماید ما را..... کار داشت. سخنی با مدیر سایت که لطا موارد نامربوط را حذف کنید تا مربوطها بهتر نمایان شود
خشایار
علی جعفری
رف
ابراهیم پورخلیل روانشناس
ملیکا
دکتر صحافیان
مؤدب
رامین کبیری
صابر
حامد مهدوی دوست
جهن یزداد
در تلاش اقرار به نادانی
در سکوت
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳
اسد محمدزاده
برگ بی برگی
پاسخ این است که مگر جلوه حضرت معشوق را در این گلبرگ نمی بینی ، رنگ خوش و عطر و بوی آن نشانگرچیست و از کجاست و چگونه است که انسان این زیبایی را تشخیص داده و عطر آن را می شنود ؟ و آیا آهنگ زیبا و موزون آن گلبرگ را که از زبان حافظ به گوش میرسد نمی شنوی ؟ همه این لطایف گلبرگ ، بیانگر جلوهگری حضرتش در جهان فرم و ماده ست که انسان از آن برخوردار می باشد . در کار داشت یعنی پس از آنکه انسان عاشقی چون حافظ در گلبرگ زندگی قرار گرفت ، تازه کار عاشقی و معنوی او شروع می شود و این جلوه گری معشوق است که موجب خلق و تراوش چنین غزلهای نابی میگردد که میتواند جهانی را سیراب کند . یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض پادشاهی کامران بود ، از گدایی عار داشت حافظ از زبان بلبل و در
پاسخ به دلیل ناله های زار می فرماید یار یا خداوند که پادشاهی ست کامران ، یعنی شاهی که هرچه بخواهد و اراده کند همان شده و کامش برآورده میشود ، اگر با ما که خاک نشین هستیم هم نشینی نکند چه جای اعتراض است ؟ هیچ ، هیچ جای اعتراض نیست زیرا او پادشاه جهان است و از گدایی (یک گدا ) عار داشت ، یعنی در شأن پادشاه نیست که با گدایان همنشینی کند پس جای هیچگونه اعتراضی نیست و کسی هم نمی تواند پادشاه را سرزنش کند . در نمی گیرد نیاز و ناز ما با حسن دوست خرم آن کز نازنینان بخت برخوردار داشت اما آنچه موجب ناله های سوزان میشود این است که انسان گدا و نیازمند که واقعآ محتاج است به اینکه خود را به پادشاه وصل کرده و اثبات کند از جنس پادشاه است و اصل او زیبایی و حسن دوست را دارد ، چنین گدا و نیازمندی ناز را پیشه خود نموده و در حالیکه پادشاه او را بسوی خویش می خواند ، انسان سر باز زده و ناز می کند ، این ناز و امتناع انسان فقیر است که ناله و فغان از نهاد بلبلانی چون حافظ بلند کرده که به فریاد مبدل می شود ، حافظ با آواز بلند می فرماید بدان که این نیازمندی و فقر با حسن و زیبایی دوست در نمی گیرد ، یعنی کارگر نمی افتد و پادشاه جهان به این ناز انسان وقعی نمی گذارد ، در مصرع دوم نازنینان همه انسانها هستند که در عین نیازمندی ، خداوند آنها را گرامی داشته و با نظر لطف و کرامت به آنها می نگرد، پس حافظ میفرماید اما خرم و سرخوش آن انسانی که از بین همه نازنینان از بخت هم نشینی با پادشاه برخوردار شد ، از نگاه عارفان هر انسانی توانایی و استعداد این بخت را برای خود دارد و اینگونه نیست که خداوند با قرعه و بطور اتفاقی انسانی را از این بخت برخوردار کند ، بلکه هر کسی از نازنیان میتواند با سعی و کوشش این بخت را برای خود رقم زند تا شاید روزی با عنایت حضرت دوست به این مراد و مطلوب خود برسد که با پادشاه و آن هم پادشاه جهان هم نشینی کند . خیز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنیم کاین همه نقش عجب در گردش پرگار داشت پسحافظ امیدوار است تا با این آگاهی بخشی ، انسان به یکباره از جای برجهد تا جان و جوهر وجودی خود را بر قلم آن یگانه نقاش هستی بیفشاند ، یعنی خداوند با وصل هر نازنینی به اصل زیبای خود نقشی جدید بر هستی می زند و بر رنگ و بوی گلبرگ خود که همان خرد و هشیاری ایزدی ست می افزاید ، تصور کنید جهان بدون رنگ و نقش بزرگانی چون حافظ را ، بدون شک جهان پس از حضور آن بزرگان رنگ و بوی دیگری یافته است .در مصرع دوم میفرماید آن یگانه نقاشی که اینهمه نقش عجب و حیرت انگیز را در گردش پرگار خود داشته و دارد ، گردش پرگار همان چرخ هستی یا روزگار است و خداوند هر لحظه بوسیله پرگار خود در کار نقش زدن بر هستی ست ، مولانا میفرماید ؛ کل اصباح لنا شان جدید / کل شیء عن مرادی لا یحید گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت با این آگاهی بخشی هاست که نازنینانی مرید راه عاشقی میشوند اما مانعی در این راه خودنمایی می کند که بدنامی و رسوایی ست ، حافظ میفرماید فکرش را نکن و قدم در این راه بگذار ، ماجرای عاشقی شیخ صنعان بر دختر ترسا را ببین که چه پایداری ها در راه عشقش انجام داد و خرقه دلبستگی و تعلق خاطر به اعتقادات و مراد بودن خود را در خانه خمار و می فروش به گرو گذاشت تا با نوشیدن شراب به خواست معشوق عمل کرده و به وصالش برسد ، او بر عشق دختر ترسا به این کار پرداخت ، پس نازنینی که مرید راه عاشقی پادشاه جهان گردد باید بدنامی و رسوایی های بیشتر از اینها را بجان بخرد و از ملامت مردم هراسی بدل راه ندهد . وقت آن شیرین قلندر خوش که در اطوار سیر ذکر تسبیح ملک در حلقه زنار داشت میفرماید ماجرای عاشقی شیخ صنعان نیز تمثیلی ست که شیخ عطار بمنظور انتقال پیامی به انسانها بیان نمود است ، حافظ یاد آن شیرین قلندر را خوش و گرامی داشته و ادامه می دهد که شیخ صنعان قلندرانه در حلقه زنار نیز به ذکر و تسبیح خداوند مشغول بوده و در سیر آفاق و انفس بسر می برده است . چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت آن حوری سرشت اشاره به دختر ترساست که هر روز بر بام قصر رفته و دل از شیخ صنعان می ربود ، و در اینجا نیز منظور حضرت معشوق است که هر لحظه بر بام قصر جلوه گری میکند تا دلها را ربوده و عاشق خویش کند ، پس نگاه حافظ همچون شیخ صنعان بر آن حوری سرشتی که بر بام و بلندای قصر جلوه گری میکند ، نگاهی ست که شیوه و فریب داشت ، یعنی شیخ صنعان نیز در ظاهر چشم به بهشت و شراب روان در زیر درختان بهشتی را داشته ، اما در واقع دلش در گرو عشق آن حوری سرشت بوده و حافظ نیز منظوری جز وصالش در سر نمی پروراند به هر قیمتی ، و هر فرمان و خواسته ای که حضرتش از او داشته باشد به جان و دل انجام می دهد تا سرانجام به وصلش برسد ، یعنی همان کاری که شیخ می کرد ، . به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید .
مهدی مدانلو
رضا تبار
محسن قنادی عرب
یوسف شیردلپور
علی شکری