
صابر همدانی
شمارهٔ ۲۱
۱
از بس که آفریده گلت را خدا ملیح
پا تا به سر ملیحی و سر تا به پا ملیح
۲
چشم و لب و دهان و بناگوش و غبغبت
هر یک به شیوهای خوش و هر یک به جا ملیح
۳
سبقت گرفته گرچه به خط خال دلکشت
باز این جدا ملیح بود، آن جدا ملیح
۴
عمرم به سیر و تجربه بر انتها رسید
کس چون تو را ندیدهام از ابتدا ملیح
۵
شرم و حیا، تو را به ملاحت فزوده است
خوش آنکه شد ز دولت شرم و حیا ملیح
۶
تا عندلیب نغمه سراید ز عشق گل
باشد بیاد روی تو، گفتار ما ملیح
۷
(صابر) چو غنچه شو متبسم، چو گل مخند
زیرا که نیست خندهٔ دنداننما ملیح
نظرات