
صابر همدانی
شمارهٔ ۴۷
۱
اگر فکر دل زاری نکردی
به عمر خویشتن، کاری نکردی
۲
تو را از روز آزادی چه حاصل؟
که رحمی بر گرفتاری نکردی
۳
نچینی گل ز باغ زندگانی
گر از پائی برون، خاری نکردی
۴
تو را زآن رنجه میدارند اغیار
که هرگز خدمت یاری نکردی
۵
ستمگر، بر سرت ز آن شد مسلط
که خود دفع ستمکاری نکردی
۶
کسی در سایهٔ لطفت نیاسود
به گیتی کار دیواری نکردی
۷
سزاوار از تو باشد حقشناسی
چرا کار سزاواری نکردی؟
۸
شدی مغرور روز روشنی چند
دگر فکر شب تاری نکردی
۹
ز مردم هرگز آزادی نبینی
اگر بر مردم، آزاری نکردی
۱۰
بود حال تو پیدا نزد (صابر)
به ظاهر گرچه اظهاری نکردی
نظرات
همایون باجول