صابر همدانی

صابر همدانی

شمارهٔ ۹

۱

دیدم چو باغ دل را، بی عارضت صفا نیست

گل گفتمت ولیکن گل چون تو بیوفا نیست

۲

بنشین ببزم اغیار چون گل که در بر خار

زیرا که از تو ای یار، این شیوه خوشنما نیست

۳

من نیستم چو بلبل، کز غم کنم تحمل

زیرا که موسم گل، گلچین یکی دو تا نیست

۴

شد هرکه بر تو مایل، کی گردد از تو غافل؟

چون در قلمرو دل، غیر از تو دلربا نیست

۵

فیض دمت نهانی بر تن دمیده جانی

چون نکهتی که آنی از برگ گل جدا نیست

۶

من آنچه از غم عشق دیدم بعالم عشق

جز نزد محرم عشق، اظهار آن بجا نیست

۷

گیرم ز بی‌حضوری سر زد ز من قصوری

دوری مکن، که دوری، دیگر به ما روا نیست

۸

(صابر) وصال یاران حیف است مغتنم دان

همواره در گلستان، گل زیردست و پا نیست

تصاویر و صوت

نظرات