سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

شمارهٔ ۳

۱

صنما بسته آنم که در این منزل تست

خبری یابم زان زلف شکسته به درست

۲

درد و غمهای تو و عهد وفایت بر ماست

هم به جان تو که هوش و دل و جانم بر تست

۳

دل من نیست شد و سوز تو از سینه نرفت

اشک من موج زد و نقش تو از دیده نشست

۴

زشت نقشی بود ار جسم تو نشناسم خوب

سخت کاری بود ارکار تو بگذارم سست

۵

گرچه در دیده من نقش خیال تو بماند

ورچه برسینه من عکس جمال تو برست

۶

بیش در دیده و در سینه نمی جویم از آنک

دوش در آتش دورانت نمی دانم جست

۷

سر آن سرو بگردم که چو تو باشد راست

پیش آن ماه بمیرم که به تو ماند چست

۸

آمدم کاسته و سوخته اندر بر تو

که مرا روی چو بستان تو قبله است نه بست

۹

ای مرا کاسته چون ماه بیفزای اول

وی مرا سوخته چون شمع بیفروز نخست

تصاویر و صوت

نظرات