سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

شمارهٔ ۷۳

۱

خه خه که چو بوالعجب نگاری

یارب که چه دلفریب یاری

۲

در بزم چو کبک در خرامی

در رزم چو باز در شکاری

۳

در میدان است گوی حسنت

وقتست که می کنی سواری

۴

سوگند خوری که بی تو شادم

سوگند مخور که استواری

۵

ای روی نکو بسی نمانده است

تا هر چه بتر برویم آری

۶

در کار تو من چنین و آنگه

هر دم گوئی که در چه کاری

۷

ای شمسه نیکوان چه گویم

تا خاطر خویش بر گماری

۸

بر من شمر ار نباشدت رنج

تا کی دو سه بوسه شماری

۹

نی نی غلطم مرا بحل کن

تو بوسه کم بها نداری

۱۰

با صبر ضعیف و عقل سستم

هر دم گوئی بر وی خواری

۱۱

ای عقل بپای تا چه مرغی

وی صبر بیار تا چه داری

۱۲

گر بی خبری ز من عجب نیست

کز خوی خودت خبر نداری

تصاویر و صوت

نظرات