سید حسن غزنوی

سید حسن غزنوی

شمارهٔ ۹ - در شکایت دوستی گفت

۱

قبول بین که در این سال سعد دولت و دین

به مهر و کین بر من یک غلام نفرستاد

۲

بلند و پست حدیث مرا محل ننهاد

دروغ و راست به من یک پیام نفرستاد

۳

نهاده گردن و بگشاده لب براق ظفر

در این چه دید که زین و لگام نفرستاد

۴

هزار گوهر نو سفته هدیه می کردم

یکی دو رشته برای نظام نفرستاد

۵

برای صید چو من بلبل همایون فال

حدیث دانه میندیش دام نفرستاد

۶

من آن نیم که شکایت کنم معاذالله

که سعد رفت و سعادت تمام نفرستاد

۷

چو از عراق فرستاده ایم در باقی

چرا به من زرفانی ز شام نفرستاد

۸

من آن نگویم گویم که پر تحیت باد

چرا تحیت مسکین بوام نفرستاد

۹

چو کرد حج و زیارت سلیم باشد اگر

به سوی آل محمد سلام نفرستاد

۱۰

حرام باشد می خورد نزد مخموران

که یک دو جرعه ز باقی جام نفرستاد

تصاویر و صوت

نظرات