
هاتف اصفهانی
غزل شمارهٔ ۳۹
۱
دل عشاق روا نیست که دلبر شکند
گوهری کس نشنیده است که گوهر شکند
۲
بر نمیدارم از این در سر خویش ای دربان
صد ره از سنگ جفای تو گرم سر شکند
نظرات