
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۴۷۰
۱
از حرف سست توبه، لب را گزید باید
گر لب نمی کشد می، حسرت کشید باید
۲
در عشق ناخوش و خوش شوریدگان بدانند
مطرب دم رسایی در نی دمید باید
۳
شاید دهد دلش را با دوست آشنایی
در خانقاه صوفی، یک خم نبید باید
۴
آشفته روزگارم، جایی قرار من نیست
بزمی که با حریفان، گفت و شنید باید
۵
با آفتاب می زد، از یک پیاله شبنم
گر ذوق وصل داری، از خود برید باید
۶
زلف سیه برافشان، شب را به مشک تر گیر
طرف نقاب بگشا،گر صبح عید باید
۷
عشرت به کام خواهی، آیینه را به برگیر
عیش مدام خواهی، لب را مکید باید
۸
این آن غزل که گفته پیش از حزین سنایی
این طرز گفتگو را از وی شنید باید
تصاویر و صوت

نظرات