
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۶۸۸
۱
جزای دوستی از شعله رخساران غمی دارم
به رنگ لاله بر دل، داغ دشمن مرهمی دارم
۲
عجب نبود اگر باشد ز جا جنبیدنم مشکل
که من بر دوش خود چون خاک، بار عالمی دارم
۳
نگاه از بس شهید تیغ هجران است در چشمم
ز هر مژگان خون آغشته، نخل ماتمی دارم
۴
نپرسید آن تغافل پیشه، احوال مرا گاهی
به خاطر حسرت بسیاری و صبر کمی دارم
۵
به عاشق می شود از عشق، راز عالمی روشن
نهان در آستین از داغ او جام جمی دارم
۶
تراوش می کند از خاک من کیفیت عشقی
سفال کهنه ام، از بادهٔ دیرین نمی دارم
۷
حزین از مردم عالم، نمی بینم وفاداری
به عالم مردمی چشم از غبار مقدمی دارم
نظرات