
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۸۸۲
۱
کند گردآوری زلفش، دل شوریده بسیاری
که زندان را نباشد بهتر از زنجیر، دیواری
۲
تغافل می کند تیغ تو تا کی با رگ جانم؟
ز کفر بی سرانجامم، به جا مانده ست زنّاری
۳
خروشی دلخراش از رخنه های سینه می آید
صفیری می سراید در قفس، مرغ گرفتاری
۴
غبار تربتم، در چشم شیران خاک می ریزد
خدنگی خورده ام از کیش مژگان ستمکاری
۵
ز خورشید جهان آرای رخسار نگه سوزش
در آتشخانه ى دل، هر طرف گرم است بازاری
۶
تپان درخاک و خون، چون نیم بسمل جان گسل دارد
دل آزرده را، بیماری چشم جگر داری
۷
حزین ، آخر زیان عشقبازی، سود می گردد
که بازار نگه، گرم است، با خورشید رخساری
نظرات