
حزین لاهیجی
شمارهٔ ۱۳ - قطعه در شکایت بعضی از مردم زمان خود
۱
قدر هر سفله، از تو گشت علم
ای سپهر خَم، این چه انصاف است
۲
از تو، امروز کافی الملکیست
هرکه تمغای کون اوقاف است
۳
تا که سگ یافت می شود، ندهی
به هما استخوان، که اسراف است
۴
پرنیان باف، تخته کرده دکان
روز بازار بوریاباف است
۵
لب معنی، به مهر خاموشیست
سر و سرمایه در جهان لاف است
۶
سفله پس کیست در زمانه؟ بگو
ارذل النّفس اگر ز اشراف است
نظرات