حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۴۰ - مطایبه

۱

پرسید دوش ساده دلی از من این سخن

با سینهٔ پرآتش و با دیدهٔ پرآب

۲

کاندر زمانه هر چه بود، نیست بی سبب

خواه آشکار جلوه کند، خواه در حجاب

۳

این معنی ازکجا زده سر، در تعجبم

کابنای هند، جملگی از شیخ تا به شاب

۴

یکباره، بعد حادثهٔ جان گسل که شد

از التهاب آتش آن، سینهها کباب

۵

چون کلک کجروی که ز مِسطر بدر رود

گردیده اند یک قلم، از جادهٔ صواب

۶

زین گوشمال حادثه، گشتند گنده تر

مانند فضله ای که فتد بر وی آفتاب

۷

گفتم درین سوال که کردی شگفت نیست

در کسوت مثال، کنم روشنت جواب

۸

چون قحبه، سر زکوی خرابات برکند

یکبارگی نیفکند اوّل ز رخ نقاب

۹

گاهی حیا به خاطرش آید، گهی حذر

در نیم شب، زند به حریفان می و رباب

۱۰

امّا فتاد چون به کف شحنه و عسس

گردد خلاص اگر، زخم و پیچ احتساب

۱۱

آسوده خاطر است ز اندیشهٔ جهان

دیگر حریف او نتوان شد به هیچ باب

تصاویر و صوت

نظرات